اشعار مذهبی گلهای  فاطمه(س)

اشعار مذهبی گلهای فاطمه(س)

جمع آوری اشعارمذهبی توسط ذاکراهل بیت(ع)کربلایی وحیدشریفی
اشعار مذهبی گلهای  فاطمه(س)

اشعار مذهبی گلهای فاطمه(س)

جمع آوری اشعارمذهبی توسط ذاکراهل بیت(ع)کربلایی وحیدشریفی

قتلگاه امام حسین (ع)

امام حسین(ع)-شهادت-گودال


چقدر گریه نوشته دلم برای سرت

تمام جسم تو زخمی...ولی فدای سرت

چه آمده به سرت زیر تیر و نیزه و نعل؟

بگو که بوسه بگیرم من از کجای سرت؟

دخیل بسته ام امروز هم به پیرهنت

برای این که بگیرم از آن شفای سرت

وصیتی تو به من کرده ای دعات کنم

دعای من شده حالا فقط دعای سرت

همیشه پشت سرت بوده ام و حالا هم

دویده ام همه دشت پا به پای سرت

چهل صباح اسیر تو بوده ام نه یزید

منم همیشه گرفتار جلوه های سرت

اگر چه خطبه من لحن حیدری دارد

رجز نخوانده ام الا به إتکای سرت

اگر چه قصه گودال و شام کشته مرا

ولی نمی رسد این ها به ماجرای سرت

قتلگاه امام حسین (ع)

امام حسین(ع)-شهادت-گودال


بی تو چه آمد به سرم، بماند

شکسته شد بال و پرم، بماند

تکیه ی تو به نیزه شکسته

نمی رود از نظرم، بماند

تا به ابد صحنه تلخ گودال

مقابل چشم ترم بماند

سپر شدم برای بچه هایت

چه آمده به پیکرم، بماند

هر آنچه بود برده شد ولی کاش

پیرهن برادرم بماند

گر چه تنت میان قتلگاه است

سایه ی تو روی سرم بماند

میان ازدحام شام و کوفه

غلغله شد دور و برم.. .بماند

محله ی یهودیانِ شامی

خدا کند که معجرم بماند

گمان نکن که می شود مداوا

زخم غمت بر جگرم بماند

قتلگاه امام حسین (ع)

امام حسین(ع)-شهادت-گودال


در خون تپیده آسمان در بین گودال

جان تمام کاروان در بین گودال

می دوخت سمت خیمه ها چشمان خود را

با پلک هایی نیمه جان در بین گودال

دار و ندار خواهری از دست می رفت

در ازدحامی بی امان در بین گودال

گرم طواف قبله ی آمال زینب

سر نیزه و سنگ و سنان در بین گودال

در موج خون گم کرده تنها هستی‌اش را

یک بانوی قامت کمان در بین گودال

سر می زد از سمت غروبی خون گرفته

خورشید زینب ناگهان در بین گودال

از آسمان نیزه ها معراج می رفت

تا بی کران تا لا مکان در بین گودال

نه سر، نه انگشتر، نه کهنه پیرهن، آه

آلاله، پرپر، بی نشان در بین گودال

انگشتر و انگشت با هم رفت از دست

در جستجوی ساربان در بین گودال

با بوسه های نعل های تازه آخر

تشییع شد خورشیدمان در بین گودال

در شعله های آفتاب داغ صحرا

مانده تنی بی سایه بان در بین گودال

قتلگاه امام حسین (ع)

امام حسین(ع)-شهادت-گودال


جلوه ی ذات کبریا شده ای

کعبه ی تیغ و نیزه ها شده ای

زیر این چکمه های زبر و خشن

مثل قالی نخ نما شده ای

چقدر نیزه خورده ای!چه شده؟

دم عصری پر اشتها شده ای

نیزه ای بوسه زد به لعل لبت

ماه زینب چه دلربا شده ای

همه ی موی عمه گشته سپید

خوب شد خمره حنا شده ای

کاوش تیغ ها برای زر است

تو مگر معدن طلا شده ای؟

نقشه ی ری خطوط زخم تنت

پس برای همین تو تا شده ای

با تقلا و دست و پا زدنت

باعث گریه ی خدا شده ای

قتلگاه امام حسین (ع)

امام حسین(ع)-شهادت-گودال


ای تن خسته به گودال ، زپا افتاده

تنت اینجاست سرت پس به کجا افتاده

هیچکس این بدن خُرد ترا جمع نکرد

بسکه اعضاء ز اعضاء  جدا افتاده

این تن از هر طرف انگار به غارت رفته

زیر نعشت مچ دست و مچ پا افتاده

دست بر شال کمربند گرفتی از چه؟

بر تنت جای سم اسب چرا افتاده

استخوانهای شکسته همه بیرون زده اند

دندۀ پهلویت انگار که جا افتاده

خودنماییِ کف چکمه مرا کشت حسین

چقدر بر بدنت پنجه و پا افتاده

با گلوی تو چه کرده مگر شمر لعین

بارها خنجرش انگار خطا افتاده

از چه انگشتر و انگشت تو پیدا نشود

ساربان نیست ولی دشنه به جا افتاده

بوی زهراست که در مقتل تو پیچیده

از نفس مادرم اینجا به خدا افتاده

قتلگاه امام حسین (ع)

امام حسین(ع)-شهادت-گودال


از رستخیز آتش و خاکسترش مگو

در ما قیامتی شده از محشرش مگو

در خاک و خون نشسته سلیمان کربلا

از لحظه های غارت انگشترش مگو

بسیار روضه خوانده ای از آن سه شعبه ها

این بار از گلوی علی اصغرش مگو

از غربت زمان خداحافظی مخوان

از تلخی وداع علی اکبرش مگو

طفلان هنوز هم که هنوز است تشنه اند

دیگر تو از خجالت آب آورش مگو

از گریه های دخترکش گفته ای ولی

از گونه هایش از گل نیلوفرش مگو

بعد از حسین قافله سالار زیبنب است

از شام بی برادری خواهرش مگو

الشمر جالسٌ…جگر ما کباب شد

الشمر جالسٌ…سخن از خنجرش مگو

قتلگاه امام حسین (ع)

امام حسین(ع)-شهادت-گودال


از تماس تازیانه هر تنی آزرده بود

صحنه را عباس اگر می دید بی‌شک مُرده بود

تا غروب روز عاشورا خدا خود شاهد است

عمه‌ی سادات را کوچک کسی نشمرده بود

از همان ساعت که سقا رفت سوی علقمه

حال زینب مثل زن‌های «برادر‌مرده» بود

خواست در آغوش خود گیرد حسینش را نشد

بسکه تیر و نیزه بر نعش برادر خورده بود

فکر می‌کردند نفرین کرده در حالی که او

دست هایش را برای شکر بالا برده بود

قتلگاه امام حسین (ع)

امام حسین(ع)-شهادت-گودال


از آن روزی که خوردی بی هوا زخم

شده از گریه پلک چشم ما زخم

نمانده از تنت چیزی به غیر از

هزار و نهصد پنجاه تا زخم

***

تو را ای یار با آزار کشتند

نه با سرنیزه با مسمار کشتند

مرا در گودی گودال اما

تو را بین در و دیوار کشتند

***

تو آن عشقی که در هر سر نیایی

تو آن داغی که در باور نیایی

تو را آن گونه در گودال بردند

که جز با سم مرکب در نیایی

***

تو را با خشکی لب ذبح کردند

به پیش چشم زینب ذبح کردند

اگر من را مرتب زجر دادند

تو را هم نامرتب ذبح کردند

قتلگاه امام حسین (ع)

امام حسین(ع)-شهادت-گودال


در غریبی تا به خاک و خون سر خود را گذاشت

رو به سمت آسمان پا بر سر دنیا گذاشت

دست مردی آب بر حلقوم خشک او نریخت

نیزه‌ی نامرد روی حنجر او پا گذاشت

گفت می خواهم بگیرم دست تو؛ او در عوض

چکمه بر پا، پا به روی سینه‌ی آقا گذاشت

هر نفس از سینه‌ی مجروح او خون می‌چکید

خون او یک دشت لاله در دل صحرا گذاشت

کو رقیّه تا ببیند قاتلی از جنس سنگ

تیغ را بر حلق خشک و زخمی بابا گذاشت

در شب سرد غریبی در تنور داغ درد

خسته بود و سر به روی دامن زهرا گذاشت

قتلگاه امام حسین (ع)

امام حسین(ع)-شهادت-گودال


در هجوم نیزه‌هامردی به خود پیچیده‌ است

آنکه حتّی آسمان مانند او کم دیده است

ناله‌اش در حنجر خشکیده‌اش خشکیده و

اشک روی گونه‌های خاکی‌اش غلطیده است

سر برهنه گیسوان خاکی‌اش در دست باد

وای من عمامه‌اش را یک نفر دزدیده است

یک نفر دارد صدایش می‌زند «مادر...حسین»

قلب سنگ قاتلش با این صدا لرزیده است

اشک‌های چشم خواهر داده او را شستشو

یک کفن از جنس سمّ اسب‌ها پوشیده است

چند روز بعد مردی آمده از آسمان

پیکرش را در میان بوریایی چیده است

قتلگاه امام حسین (ع)

امام حسین(ع)-شهادت-گودال


دست برده کمرش را به زمین میکوبید

شمر بدجور سرش را به زمین میکوبید

مهره های کمرش ریخت به هم وقتیکه

حرمله هی قمرش را به زمین میکوبید

با سر نیزه، سنان با همه ی زور خودش

چند دفعه جگرش را به زمین میکوبید

یادش آورد که یک پست همین بعد از ظهر

تکه های پسرش را به زمین میکوبید

نیمه ای از بدنش زیر سم اسبان و

شمر نیم دگرش را به زمین میکوبید

ساربان آمد و با نیت انگشتری اش

مابقی اثرش را به زمین میکوبید

قتلگاه امام حسین (ع)

امام حسین(ع)-شهادت-گودال


غروب بود هراسی به خیمه گاه افتاد

غروب بود که از پشت ذوالجناح افتاد

نگاش سمت حرم بود و بر زمین می خورد

پناه اهل حرم بود و بی پناه افتاد

و هاتفی که صدا زد نبرد مغلوبه ست

و لشکری که به سمت تنش به راه افتاد

و آه مادری بالا گرفت تا اینکه

مسیر شمر حوالی قتله گاه افتاد

***

نوشته اند به گودال هم دعا می کرد

مسیر توبه برای سپاه وا می کرد

نوشته اند که زینب به قتله گاه آمد

و این خودش طلب اوج روضه را می کرد

رسید و دید سپاهی گرفته اطرافش

چه صحنه ای، به دل خواهرش چه ها می کرد

هنوز امید به این داشت تا رهاش کنند

چقدر بابت این امر یا خدا می کرد

ولی تمام امیدش گرفت رنگ خزان

همین که دید سنان نیزه دست و پا می کرد

چقدر روضه ی گودال با سنان سخت است

و کاش قبل سنان شمر سر جدا می کرد

هنوز داشت صدای حسین می آمد

که نیزه را ...