اشعار مذهبی گلهای  فاطمه(س)

اشعار مذهبی گلهای فاطمه(س)

جمع آوری اشعارمذهبی توسط ذاکراهل بیت(ع)کربلایی وحیدشریفی
اشعار مذهبی گلهای  فاطمه(س)

اشعار مذهبی گلهای فاطمه(س)

جمع آوری اشعارمذهبی توسط ذاکراهل بیت(ع)کربلایی وحیدشریفی

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم سقای طفلانم

داغت شکسته پشت من، ای راحت جانم سقای طفلانم

من بـی‌برادر چـون کنم، بـا این سپـاه دون، در دامـن هامـون

بینـم تـو را در ابــر خـون، ای مـاه تابـانم، سقای طفلانم

خواهـم بـرم در خیمه‌گه، ای گل تن پاکت، پیکـر صدچـاکت

ممکـن نبـاشد «یا اخا» محـزون و نـالانم سقای طفلانم

برخیـز و ای جــان بـرادر کـن علمـداری بنما مـرا یـاری

بی تـو غـریب و بی‌معیـن در این بیابـانم سقای طفـلانم

بی تـو یقیـن دارم کـه فـردا زینب نـالان بـر ناقـه عریان

گردد سوار از راه کینـه بــا یتیمانم سقای طفلانم

شد روز روشن پیش چشمم تیره‌تر از شب چون معجر زینب

بینم تو را در موج خون، ای دُرّ غلطانم سقای طفلانم

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


نوای عاشقی از کیست اینچنین اینجا

نشسته قطره ی آبی روی جبین،اینجا

بروبه سمت خیام ای امیرلشگر عشق

نشسته اند دو نامرد در کمـیـن اینجا

پر است تیر میان تنت خــدا نکند...

بیاُفتی از سر مرکب روی زمین اینجا

به مشک بوسه مزن با لبان پر ترکت

ترک ترک شده ازشرم مه جبین،اینجا

چه سرزمین عجیبیست آه و واویلا

شده ست ام بنین،ام بی بنین اینجا

چه گونه می شود این سر بروی نی برود؟

که خورده بر سر او گُرز آهنین اینجا

هراس عشق از این بود اینچنین نشود

که نیزه باد رکاب و سرت نگین اینجا

دلیر مرد ز فرط خجالت آب مشو!!!

که خیمه رفته به تاراج آن واین اینجا

رباب قبر تورا در بغل گرفت وگریست

به جای قبر علی روز اربعین اینجا

به مهزیار مزن طعنه شیخ!حق دارد

حسین جان بدهد از غمش چنین اینجا

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس (ع)-مناجات


ای ماه هاشمی سر و جانم فدای تو

شیواترین ترانۀ عمرم برای تو

عشق از حضور چشم تو تکثیر میشود

جاریست عطر عشق و غزل در هوای تو

نامت حواس شعر مرا پرت میکند

اینجا من و قلم دل من کربلای تو

آقا دخیل بسته نگاهم به دستهات

من مؤمنم به معجزۀ دست های تو

تو عبد صالحی و سلام نماز ما

عرض ارادتیست نثار صفای تو

دریا هنوز چشم به راهت نشسته است

شرمنده اند آب و عطش از وفای تو

انگار واژه های من آتش گرفته اند

با یاد هرم لعل لبت از حیای تو

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


حالا که میرى ىه وقت دیر نکنى

جلوى خیمه من و پیر نکنى

من به تو تکیه زدم... با رفتنت

کوه من، من و زمینگیر نکنى

***

"تا" بشى و "تا" بشیم چه فایده؟!

سیر بشیم تنها بشیم چه فایده؟!

اگه صدتا صدتا مشک آب بیارى

ولى بى سقا بشیم چه فایده؟!

***

همه از دست تو آبرو میخان

خاک پاهات و برا وضو میخان

اگه آب نشد نشد، پاشو بیا

بچه ها آب نمیخان عمو میخان

***

یه تار موت و به دنیا نمیدن

چشمات و به صدتا دریا نمیدن

به تو قول میدن تموم دخترام

بمیرن معجر به اینها نمیدن

***

به سرت عمود آهنین زدن

تو حسین شدى برا همین زدن

کمر تو کمر من و شکست

تا زمین خوردى من و زمین زدن

***

اى علمدار تو رو با علم زدن

قد و بالاى تو رو بهم زدن

چهار هزار کمون بدست، یکى یکى

اومدن روى تنت قدم زدن

***

صدامو تا نشنیدن کاری بکن

گریمو تا ندیدن کاری بکن

صدای اسباشونو نمیشنوی

دم خیمه رسیدن کاری بکن

***

نزن این نیزه ها رو با پا عقب

خودتو هی میکشی چرا عقب

تیر تو چشمت بود و افتادی حالا

از جلو درش بیارم یا عقب؟!

***

تو مگه قرار نبود دیر نکنى

جلوى خیمه من و پیر نکنى

تو مگه قرار نبود با رفتنت

کوه من منو زمینگیر نکنى؟

***

روی پام چشمای دریاتو نکش

اینقدر روی زمین پاتو نکش

کاریه که شده پس گریه نکن

اینقدر به مشک چشماتو نکش

***

قطره قطره جمع شو دریا شو بریم

دوباره خوش قد و بالا شو بریم

بخدا بچه ها از تو راضی ان

همشون منتظرن پاشو بریم

***

وقتشه لرزش پامو ببینن

کمره انگشت نمامو ببینن

بهتره حالا نرم به خیمه ها

نمیخوام که گریه هامو ببینن

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-مدح و شهادت


دیده ام در کربلای دست تو

عالمی را مبتلای دست تو

کربلا اینقدر شیدایی نداشت

بی تو و بی ماجرای دست تو

علقمه در علقمه تکثیر شد

موج پژواک صدای دست تو

دیدم از آغاز پایانی نداشت

قصۀ خونگریه های دست تو

چشم من با گریه می بندد دخیل

بر ضریح با صفای دست تو

هر که با دست تو دارد عالمی

من که می میرم برای دست تو

تا همیشه دست تو مشکل گشاست

ای خدا مشکل گشای دست تو

اوفتاد از پا امام عاشقان

تا که خالی دید جای دست تو

خم شد و برداشت و با احترام

بوسه زد بر پاره های دست تو

آب پاکی روی دست آب ریخت

ای به قربان صفای دست تو

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


ساقی بریز باده که فصل شراب شد

بر ما مدال نوکریت انتساب شد

سلمان پس از نگاه کریمانه ی تو بود

در خانه ی علی به گدایی حساب شد

دستت جدا شده که بگیری تو از کرم

دست کسی که در به درِ بوتراب شد

وقتی شنید امّ بنین قصه ی تو را

از ماجرای دست تو قلبش کباب شد

رفتی کنار آب ولی تشنه آمدی

از غصه قلب آب برای تو آب شد

یابن علی ، شبیه پدر این محاسنت

با ضربه ای به خون سرتو خضاب شد

تیر سه شعبه ای که به چشم تو زد عدو

بعد از تو سهم حنجر طفل رباب شد

وقتی ز روی اسب فتادی تو بر زمین

دشمن به فکر غارت و کشف حجاب شد

بی تو درون شام بلا لفظ «خارجی»

بر خاندان پاک پیمبر خطاب شد

ای تکیه گاه زینب کبری بیا ببین

خواهر چگونه وارد بزم شراب شد

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


سلام میکنم به تو به ساحتی که داشتی

به مشک تو به منصب سقایتی که داشتی

اگرچه میرسد تبار ماه زادگان به ماه

به آفتاب میرسد اصالتی که داشتی

شفیع نشأتین چیست ؟ و ذُخر للحسین چیست ؟

دو دست تو، دو دست با کفایتی که داشتی

به زیر محشر جبین یسار داری و یمین

عقب نشانده کفر را قیامتی که داشتی

حدیثی از سبو بخوان و " إن قطعتموا " بخوان

گواه داده کعبه بر فصاحتی که داشتی

دلت اگر کباب شد به خاطر رباب شد

برای مشک آب شد خجالتی که داشتی

به سر رسید اگرچه تلخ قصه ی عطش ولی

به سر رسید تلخ تر حکایتی که داشتی

چه سروها که بعد ازین به هر بلد به هر زمین

شکسته میشوند پای قامتی که داشتی

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


طاق ابرویت مرا سمت مصلی می کشد

اشک ، چشمان تو را مانند دریا می کشد

از خجالت آب گشتی تا که دیدی دختری

عکس مشکی را به روی خاک صحرا می کشد

ماه جایش آسمان است علتش این است اگر

آسمان دارد تو را بالا و بالا می کشد

یک عمود آهنین آمد ... سرت پاشیده شد

ناله ات امّ البنین را دارد این جا می کشد

راهزن هایی که دور پیکرت حلقه زدند

کارشان در علقمه دارد به دعوا می کشد

تا رسیدم پیش تو دیدم که یک دست کبود

یک به یک از پیکر تو تیرها را می کشد

سینه و پهلوی تو بوی مدینه می دهد

می کشی درد عجیبی را که زهرا می کشد

رفتی و چشمان هرزه روی زینب باز شد

نا نجیبی بی حیایی را به معنا می کشد

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


علقمه موج شد، عکسِ قمرش ریخت به هم

دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم

تا که از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشک

کیـسویِ دختـرکِ منتـظرش، ریخت به هم

تیـر را با سـرِ زانـوش کشیـد از چشـمش

حیف از آن چشم، که مژگانِ ترش ریخت به هم

خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش کرد

او که افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم

قبـل از آنیـکه بـرادر بـرسـد بـالیـنش

پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم

به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین

عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم

کِتـف ها را کـه تکان داد، حسیـن افتـاد و

دست بگذاشت به رویِ کمـرش، ریخت به هم

خواست تـا خیمه رساند، بغـلش کـرد، ولی

مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم

نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد

خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم

تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید

نیزه از سینه که ردّ شد، جگرش ریخت به هم

بـه سـرِ نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود

آه بـا سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


من قدرتی دیگر به تن ندارم

دستی دگر چون در بدن ندارم

دشمن چو بسته راه من ز هر سو

به خیمه راه آمدن ندارم

افتاده ام تنها به چنگ دشمن

و آن بازوی لشگر شکن ندارم

زین حال من ، عدو گرفته نیرو

چون قدرتی دیگر به تن ندارم

شد پاره مشگ و  آب ها فرو ریخت

به خیمه ، روی آمدن ندارم

شرمنده ام اخا ، چو پیشم آیی

من قدرت بر پا شدن ندارم

زینب مگر چشم مرا ببندد

در کربلا ، مادر که من ندارم

پوشیده ام لباس فخر و عزت

چه غم اگر که من کفن ندارم

به مادرم ام البنین بگوئید :

دیگر غمی ازین محن ندارم

جز وصف حال عاشقان حسانا

در مطلبی میل سخن ندارم

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


وقتی که بغض کوفه بنای جفا گذاشت

آمد عمود و سر به سرت بی هوا گذاشت

چون ابرویت شکافت دگر چاره ای نماند

امّا دوباره تیر به چشمت چرا گذاشت

بی دست آمدی به زمین صورتت شکست

پس درد عشق بر لب تو اخا گذاشت

چندین هزار تیر تنت را نشانه رفت

تیری نبود که هدفش را خطا گذاشت

شرم تو و ارادۀ حق پیش پای یار

مشکت جدا دو دست تو را هم جدا گذاشت

آن جلوۀ عبوسیِ رویت بهم که ریخت

دشمن تو را بحال خود آیا رها گذاشت

قبل از حسین پیکر تو شقّه شقّه شد

اول عدو به جسم علمدار پا گذاشت

دستی که بود بوسه گه پنج مصطفی

یک نانجیب خنده کنان زیر پا گذاشت

وقتی که خصم حکم تهاجم به خیمه داد

این کار را به عهدۀ یک بی حیا گذاشت

اهل خیام دست به معجر شده ، حسین

تا بر زمین ستون خیام ترا گذاشت

**

ای بهترین ذخیرۀ اربابِ بی کفن

ذُخرُ الحسین ! نام تو را هم خدا گذاشت

دریا اگر به مشک تو سقا وفا نکرد

دریایی از وفای تو را عشق جا گذاشت

یاد حسین ، آب روی آب ریختی

وقتی فرات تشنه لبان را رها گذاشت

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست

بعداز تو آب آور بخواهم هیچ کس نیست

پای شریعه  لشکرم  را دادم از دست

جز یک حرم زن، در سپاهم هیچ کس نیست

غربت سراغم آمد عباسم  که می رفت

غیر از علی اصغر، گواهم هیچ کس نیست

زیر بغل های مـرا باید بگیری

من  داغ دیدم عذرخواهم هیچ کس نیست

تنها شدم اطرافم اما ازدحام است

هم هست یعنی آشنا هم هیچ کس نیست

بی دست می شد کــــاش دسـتم را بگیری

حالا که بی تو تکــیه گاهم هیچ کس نیست

فرقت شکسته با علی فرقی نداری

پاشیده تر از جسم ماهم هیچ کس نیست

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


ساقیا رنگ عطش نقش خیام است بیا

نقطه نقطه سخن از خشکی کام است

برق چشم تو و خشم تو برای دشمن

یا اخا تیغ کشیده زنیام است بیا

دیر شد کرده ام از آمدنت قطع امید

بی تو در چشم علی خواب حرام است بیا

خیز از جا و علم را تو برافراشته ساز

نام تو زمزمه و رمز قیام است بیا

همۀ اهل حرم تشنۀ دیدار تواند

تشنگی چیست لب خشک کدام است بیا

تو نرو تا نرود بی تو اسارت زینب

کوفیان را زدن طفل ، مرام است بیا

تا تو باشی به حسین تو هجومی نبرند

خنجر سنگدلِ شمر به نام است بیا

تا علم خورد زمین گفت حسین با حسرت

بعد از این زینب من راهی شام است بیا

همه گفتند بیا در حرم و گفتی تو

یا اخا کار ابالفضل تمام است بیا

ای خداوند ادب ، خالق غیرت ، عباس

لشگر کوفه فراسوی امام است بیا

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


پرچمت افتاد و این قصه توانم را گرفت

چشم پر خون تو نور دیدگانم را گرفت

دست بی رحمی میانِ ابروانت را شکافت

با عمودت بر زمین زد آسمانم را گرفت

کاسه ها از دست ها افتاد یک یک بر زمین

مشک افتاد و امید کودکانم را گرفت

اربا اربا دیدن اکبر امانم را برید

قطعه قطعه دیدن عباس جانم را گرفت

ای الهی بشکند دست حکیم ابن طفیل

کاین چنین از من علمدار جوانم را گرفت

تا که خواباندم عمود خیمه ات را بر زمین

ترس از سیلی وجود دخترانم را گرفت

قبل از این سمت حرم دشمن نگاه چپ نکرد

وای بر زینب که دشمن پاسبانم را گرفت

**

ای برادر دشمن تو با گرفتن از منت

اذن مرکب تاختن بر استخوانم را گرفت

بی برادر ماندن آخر حاصلش این می شود

نیزه خوردم بی هوا و خون دهانم را گرفت

گوشه ای از نیزهء دشمن لبم را پاره کرد

گوشه ای از نیزه ، دندان و زبانم را گرفت

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


رو کرده هر آیینه به آیین اباالفضل

هرکس که مسلمان شده با دین اباالفضل

از جانب خورشید به من مرحمتی شد

چون گوش سپردم به فرامین اباالفضل

لب تشنگی آل عبا چیز کمی نیست

از منظر چشمان جهان بین اباالفضل

ای کودک شش ماهه که در لحظه ی رفتن

لبخند تو شد مایه تسکین اباالفضل

شرمندگی از اهل حرم هست پدیدار

از حالت پیشانی پرچین اباالفضل

زیباتر از این چیست که در معرکه ی عشق

زهرا برسد بر سر بالین اباالفضل

هستی گدایان در خانه ی عباس

هستیم به عالم همه مسکین اباالفضل

او باعث و بانی شده تا شعر بگویم

دریای معانی شده تا شعر بگویم