اشعار مذهبی گلهای  فاطمه(س)

اشعار مذهبی گلهای فاطمه(س)

جمع آوری اشعارمذهبی توسط ذاکراهل بیت(ع)کربلایی وحیدشریفی
اشعار مذهبی گلهای  فاطمه(س)

اشعار مذهبی گلهای فاطمه(س)

جمع آوری اشعارمذهبی توسط ذاکراهل بیت(ع)کربلایی وحیدشریفی

شب عاشورا

امام حسین(ع)-مناجات شب عاشورا


تو خودت گریه کنان را به عزا می خوانی

ابر این چشم به دست تو شده بارانی

مجلس روضۀ تو عرش خدا گشته حسین

چون خدا بهر عزای تو خودش شد بانی

باید از سوختگان غم تو یادی کرد

یاد دیوان غم محتشم کاشانی

این همه سینه زنان بهر تو این جا جمعند

از عطای تو بود سینه زنی طوفانی

هر دلی که نشد آباد از اندوه غمت

عاقبت می رود آرام سوی ویرانی

هر کجا پرچم تو دید دلم زود دوید

چه کنم با غم عشق تو و سرگردانی

یاد ما نیز نما بین مناجات شبت

امشبی را که حسین در حرمت مهمانی

شب عاشورا

امام حسین(ع)-شب عاشورا


خاندان علی  و ننگ مذلت هیهات

دامن فاطمی و لکه بیعت هیهات

علم حادثه بردار سفر باید کرد

پای در معرکه بگذار خطر باید کرد

 بار بربند دگر ترک وطن باید کرد

تیغ برگیر که با تیغ سخن باید گفت

 جاده در جاده به دیدار خدا باید رفت

خسته، پای آبله تا کرببلا باید رفت

 طاقت هجر نداری ره هجرت باز است

پای اگر هست تو را جاده جنت باز است

فصل وصل است گر از فاصله ها درگذرید

ای مجانین حق از سلسله ها درگذرید

 سر به شمشیر سپارید که تقدیر این است

شکوه زنهار که تاوان جنون سنگین است

 عشق گوید که ازاین مرحله چون باید رفت

بی سر و بی کفن، آغشته به خون باید رفت

 هر که دارد هوس کرببلا بسم الله

هر که دارد سر همراهی ما بسم الله

 خیمه را نیز دمی چند به ظلمت بسپار

راه رجعت به سلامت طلبان بسپار

 هر که را ذوق جراحت نبود برگردد

هر که را ذوق شهادت نبود برگردد

 هان که فردا سر و شمشیر به هم خواهد خورد

سرنوشت همه با تیغ رقم خواهد خورد

 عشق طوفان جنون دگر انگیخته بود

عطش و حنجر و خنجر به هم آمیخته بود

 آسمان در قدح تشنه هفتاد و دو صبح

یک افق باده ز دریای شفق ریخته بود

 ماند هفتاد و دو شوریده از آو مدعیان

همه را عشق به غربال بلا بیخته بود

 در شگفتم که کسی جز شهدا زنده نماند

عشق از آن محشر کبری که بر انگیخته بود

 محشری بود تماشایی و عاشورایی

که به تصویر نیاید ز قلم فرسایی

 شهسواران پی معراج کمر می بستند

زره حادثه مردانه به بر می بستند

 مرگ از هیبت آنها متواری می شد

تا فرا سوی صف خصم فراری می شد

 همه را شوق که از کاش زنو زنده شویم

زخمها خورده و در خون خود افکنده شویم

 کاش صد بار بمیریم و ز نو جان گیریم

پیر رخصت دهد و جانب میدان گیریم

تا نفس می دمد از حنجره تکبیر زنیم

در رکاب پسر فاطمه شمشیر زنیم

شب عاشورا

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

وای اگر امشبِ این دشت به فردا برسد

شیون و گریه و آهم به ثریا برسد

به لب خشکِ تو دِق می کنم از غصه اگر

تیغِ خورشید بر این پهنه صحرا برسد

کوکبِ بختِ جدایی ز تو تقدیرِ من است

چشم از رویِ تو بر هم نزنم تا برسد

به تنِ اصغرِ تو یک سرِ سوزن حس نیست

با کمی آب تلظّیش به لالا برسد

علی ات را بشناسند نخواهند گذاشت

بویی از پیرهنش نیز به لیلا برسد

بدنش مثلِ فدک پخشِ زمین خواهد شد

پای عباسم اگر بر لبِ دریا برسد

گرگ ها یوسفِ خواهر به سرت می ریزند

چاره ام چیست اگر کار به این جا برسد؟

نیزه، خون، چکمه، سراشیبی گودال، سرت

عمرِ زینب به گمانت به تماشا برسد

رویِ تَل دخترِ مضطر شده می میرد اگر

پای اسبی به لبِ تشنه ی بابا برسد

وای اگر پای شقاوت به حرم باز شود

دست بی عاطفه بر چادرِ زن ها برسد

آتش و خیمه و غارت شدن هر چه که هست

هیچ کس نیست به دادِ منِ تنها برسد

نفسِ سینه ی زینب، نفست می گیرد

وای اگر امشبِ این دشت به فردا برسد

شب عاشورا

امام حسین(ع)-شب عاشورا


سپهر چشم من خسته حال بارانیست

به دور خیمه علمدار در نگهبانیست

شبی دگر ز سفر مانده، جمعمان جمع است

فضا صمیمی و این شام شام پایانیست

فضای سینه ام آکنده است از غم دوست

ز فرط عشق برادر به دل دگر جا نیست

یکی کفن به تن و دیگری حنا بسته

بساط عشق مهیّا برای مهمانیست

هراس و هول گرفته دل مرا، آری

هوای دیده ی زینب عجیب طوفانیست

برای آنکه نبیند حسین حال مرا

به زیر چادر من گریه نیز پنهانیست

شب عاشورا

امام حسین(ع)-شب عاشورا


ماه می‌گوید حساب امشب از هر شب جداست

شاهدش دیوانگی در جزر و مد آبهاست

با عطش وارد شوید! اینجا زمین علقمه است

مجلس لب تشنگان حضرت سقا به پاست

بی جهت این جمع بی‌پایان ما را نشمرید

جمع ِ ما هر جور بشمارید هفتاد و دو تاست

جای دنجی خواستی تا با خدا خلوت کنی

این حسینیه که گفته کمتر از غار حراست؟

اشک را بگذار تا جاری شود شور افکند

هرچه پیش آید خوش آید، اشک مهمان خداست

شانه خالی کرده‌ایم از کلّ یومٍ اشک و آه

گریه‌ی حرّی است این شب گریه‌ها، اشکِ قضاست

اذن میدان می‌دهند اینجا به هرکس عاشق است

با رجزهای ابالفضلی اگر آمد سزاست

هروله در هروله این حلقه را چرخیده‌ایم

های! ای هاجر! بیا در این حرم، اینجا صفاست

شورِ ما را می‌زند هر تشنه کامی گوش کن!

حلقِ اسماعیل هم با العطش‌ها همصداست

ایها العشاق! آب آورده‌ام غسلی کنید

رو به پایان است این حج، مقصد بعدی مناست

خنده‌ی قربانیان پر کرده گوش خیمه را

من نفهمیدم شب شادی است امشب یا عزاست؟!

گریه هاتان را بیامیزید با این خنده‌ها

سفره‌ی این شب‌نشینان تلخ و شیرینش شفاست

آب باشد مال دشمن، ما تیمم می‌کنیم

آب‌های علقمه پابوسِ خاک کربلاست

ما اذان‌هامان اذانِ حضرتِ سجادی است

همهمه هر قدر هم باشد صدای ما رساست

أشهدُ أنَّ محمّد جدّ والای من است

أشهد أنَّ علی إلّای بعد از لافتاست

یک نفر از حلقه بیرون می‌زند وقت نماز

سینه‌ی خود را سپر کرده مهیای بلاست

ای مکبّر! وقت کوتاه است، قد قامت بگو

صف کشیدند آسمان‌ها، پس علی اکبر کجاست؟

گفت قد... قامت... جوان‌ها گریه‌شان بالا گرفت

راستی! سجاده‌های ما همه از بوریاست!

از علی اکبر مگو! می‌پاشد از هم جمعمان

یک نفر این سو پریشان، یک نفر آن سو رهاست

چاره‌ی این جمع بی‌سامان فقط دستِ یکی است

نوحه‌خوان می‌داند آن منجی خودِ صاحب لواست

گفت «عباس!»، آن طرف طفلی صدا زد «العطش!»

ناگهان برخاست مردی، گام‌هایش آشناست

مشک را بر دوش خود انداخت بسم الله گفت

زیر لب یکریز می‌گفت از من آقا آب خواست

حضرتِ عباسی از من دیگر اینجا را نپرس

آسمان‌ را از کمر انداختن آیا رواست؟

شب عاشورا

شب عاشورا


بیا خواهر دل خود را به پای دلبر اندازیم

در این صحرا ز برگ گل شفق رابستر اندازیم

بیا پیمان ببندیم و می ازپیمانه وحدت

بنوشیم و سپس خود را به حوض کوثر اندازیم

اگر دشمن ز جا خیزد که با اسلام بستیزد

من و تو قد علم سازیم و بنیادش براندازیم

اگر فریاد بی آبی زنای کودکان برخواست

من و تو مشک را بر گردن آب آور اندازیم

طنین نعره الله اکبر، اکبری خواهد

 بیا این خرقه بردوش علیّ اکبر اندازیم

شهادت از من و رنج اسارت رفتنش از تو

 که تا رحل اقامت را به شهر باور اندازیم

اگر دیدی سرم را بر سرنی، استقامت کن

 که خصم خیره را در قعر آتش با سر اندازیم

اگر در طشت زر دیدی سرم را صبر کن خواهر

 که آتش برنهاد طشت و چوب خیزر اندازیم

کمر از بهر داغ شش برادر سخت محکم کن

که کشتی ولایت را به ساحل لنگر اندازیم

به پاس این غزل کز عمق جان برخاسته امروز

شب عاشورا

امام حسین(ع)-شب عاشورا


آن شب که بودی انتخاب ظلمت و نور

قومی در آغوش خدا، قومی ز حق دور

یک سو صف حق، سوی دیگر بود باطل

قـومی پـی دلـدار و قـومی بندۀ دل

آن سو خیـامِ نـار و این سو خیمة نور

آن سو سراسر دیو و دد، این سو همه حور

خلقت میـان ایـن دو خیمـه ایستادند

قومی به آن قومی به این سو رو نهادند

ای دوست خود را در کدامین خیمه دیدی

یــار حسینی یــا طرفــدار یزیـدی؟

خود در چه قومی کرده‌ای احساس، خود را؟

بگشای چشم عبرت و بشناس خود را

آن سو زحق دل‌ها جدا بود و جدا بود

این سو خدا بود و خدا بود و خدا بود

آزاد مــردان دور ثــارالله بودنـد

از سرنوشت خویشتن آگاه بودنـد

همچون عروسان،مرگِ خون‌را طوق‌کردند

غسل شهادت در سرشک شوق کردند

بنوشته بر رخسار خود با اشک دیده

تنهـا حیـات مـا جهاد است و عقیده

در انتظار صبــح فــردا بی‌شکـیبند

هـر یـک زهیرنـد و بُریرند و حبیبند

عبـاس گویـد: وقف خاک دوست، هستم

این دیده،این پیشانی،این سر،این دو دستم!

مـــن زادة آزاده‌ ام‌ البــنینم

مشتـاق شمشیر و عمودِ آهنینم

فـردا کنـم دریای خـون، دشت بلا را

چون‌روی خودگلگون کنم کرب‌وبلا را

اکبر کـه از سـر تا قدم پـر از خـدا بود

ممسوس در ذات خدا، از خود جدا بود

پیش از شهادت حال با شمشیر می‌کرد

آیینــة دل را نشــان تیــر می‌کرد

دریای خون آغوشِ مولا بود بر او

زیباتـر از دامـان لیلا بـود بــر او

قاسم عروس مرگ را در بر گرفته

گویی دوباره زندگی از سر گـرفته

ازبس‌که داردمرگِ خون‌را چون‌عسل،دوست

بـر قـامتِ رعنـا زره پوشیـده از پـوست

شب عاشورا

امام حسین(ع)-شب عاشورا


امشب، شب قیامت کبرای دیگر است

هر لحظه یک گزارش صحرای محشر است

امشب رسد به گوش، مناجات عاشقان

فردا، به روی خاک، بدن‌های بی‌‌سر است

امشب، علم به دست علمدار کربلاست

فردا، تنش به علقمه، در خون شناور است

امشب رباب، دست دعایش بر آسمان

فردا تسلّی دل او، داغ اصغر است

امشب دعا به جان جوانان کند، حسین

فردا به روی دامن او نعش اکبر است

امشب عطش گرفته ز قاسم توان و تاب

فردا به جای آب، دهانش ز خونْ تر است

امشب دعای زینب کبراست یا حسین

فردا لبش به زخم گلوی برادر است

امشب حسین گرم مناجات با خداست

فردا هزار پاره ز شمشیر و خنجر است

امشب حسین پیرهن کهنه‌اش به بر

فردا، نه سر، نه پیرهن او را، به پیکر است

"میثم" دمد ز هر نفست شعله‌های دل

نظم تو سوز سینۀ آل پیمبر است

شب عاشورا

امام حسین(ع)-شب عاشورا


امشب که محشری شده بر پا به کربلا

ما را ببر دوباره خدایا به کربلا

هر سوی دشت روضه ی سربسته ایست باز

هر گوشه هیئتی است شگفتا به کربلا

نی ها اگرچه لب به سخن باز کرده اند

سربسته مانده قصه ی سرها به کربلا

عطر مدینه می وزد از سمت علقمه

گویا قدم گذاشته زهرا به کربلا

نعش حبیب و حر و زهیر و وهب شود

چون مصحف ورق شده فردا به کربلا

فردا که شعله، آب رساند به خیمه ها

خالیست جای حضرت سقا به کربلا

فردا برای تشنگی طفل شیرخوار

تیر سه شعبه ای ست مهیا به کربلا

از تل زینبیه چه پیداست قتلگاه

آه از نگاه زینب کبری به کربلا

فردا میان نیزه و شمشیر، خواهری

گم می کند برادر خود را به کربلا

دارند نعل تازه میارند ، این چنین-

با کشته ها کنند مدارا به کربلا


شب عاشورا

امام حسین(ع)-شب عاشورا


امشب شب راز و نیاز عاشقان است

فردا سر فرزند زهرا، بر سنان است

می‌شود از جفا دست و سرها جدا

بقیة الله آجرک الله

بقیة الله آجرک الله

امشب حسین است و شهادت آرزویش

فردا بریزد بر زمین خون گلویش

در میان گودال می‌زند پر و بال

بقیة الله آجرک الله

بقیة الله آجرک الله

امشب سکینه رنگ از رویش پریده

فردا زند بوسه به رگ‌های بریده

دور از آشیـــانه زیــر تازیـــانه

بقیة الله آجرک الله

بقیة الله آجرک الله

امشب حریم فاطمه، عبّاس دارد

فردا سکینه سر به صحرا می‌گذارد

شعله‌اش بر جگر در عــزای پــدر

بقیة الله آجرک الله

بقیة الله آجرک الله

امشب شود تقدیم دین هست ابوالفضل

فردا جدا گردد ز تن دست ابوالفضل

شود در علقمه زائرش فاطمه

بقیة الله آجرک الله

بقیة الله آجرک الله

امشب علی‌اکبر به سجده سر گذارد

فردا به دشت کربلا جان می‌سپارد

شــود اِربــاً اِربا پیش چشم بابا

بقیة الله آجرک الله

بقیة الله آجرک الله

امشب به اکبر می‌کند، بابا نظاره

فردا شود جسم شریفش پاره پاره

فرق آن مقتدا گردد از هم جدا

بقیة الله آجرک الله

بقیة الله آجرک الله

امشب حرم یک تشنۀ ششماهه دارد

فردا سر دست پدر جان می‌سپارد

بهر یک جرعه آب گردد از خون خضاب

بقیة الله آجرک الله

بقیة الله آجرک الله

امشب کند در خیمه‌ها، قاسم عبادت

فردا رود تنها به میدان شهادت

دل بــه قتلگاهش بــر عمـو نگاهش

بقیة الله آجرک الله

بقیة الله آجرک الله

امشب دعا خواند لب عطشان زینب

فردا شود نقش زمین قرآن زینب

کنـــار قتلــگاه کنـد زهــرا نـگاه

بقیة الله آجرک الله

بقیة الله آجرک الله

امشب کند در خیمه زینب بی‌قراری

فردا کند در مقتل خون سوگواری

یــا امــام زمــان الامـــان الامــان

بقیة الله آجرک الله

بقیة الله آجرک الله

امشب پیمبر اشک ریزد از دو عینش

فردا بشوید صورت از خون حسینش

حضرت فاطمه دارد ایــن زمــزمه

بقیة الله آجرک الله

بقیة الله آجرک الله

ما را بوَد در سینه، فریاد خمینی

این است خطّ سرخ یاران حسینی

بوده‌ایم با حسین یا حسین یا حسین

بقیة الله آجرک الله

بقیة الله آجرک الله

امشب، به خیمه، کودکی ماتم بگیرد

فردا، به زیر بوتۀ خاری بمیرد

تشنه جان سپارد پنــاهی نـــدارد

بقیة الله آجرک الله

بقیة الله آجرک الله

شب عاشورا

امام حسین(ع)-شب عاشورا


امشب شب تجدید پیمان با حسین است

این آخرین شام امام عالمین است

امشب حسین از کوفیان مهلت گرفته

از یک یکِ یاران خود بیعت گرفته

دلهای مشتاق شهادت بی قرارند

عشاق حق سر در گریبان ناله دارند

هرکس که فردا با خدا دارد ملاقات

مشغول تسبیح است و قرآن و مناجات

دردانه جا بر زانوی بابا بگیرد

بارانِ‌اشک از گونة مولا بگیرد

گاهی ز صحرا خارها را می زداید

گاهی نظر بر زیور دختر نماید

زینب سرِ‌شب تا سحر در اضطراب است

هم فکر هجر یار ، هم قحطی آب است

صحبت سرِ بی سر شدن تنها نباشد

آه از دمی که معجر زنها نباشد

امشب غم دل گفتن و پاسخ شنیدن

فردا اسیری رفتن و سیلی چشیدن

وقتی سپاه و خیمه بی عباس گردند

آماج سیلی غنچه های یاس گردند

امشب حسین تسکین دهد بر قلب خواهر

فردا میان قتلگه در خون شناور

امشب حسین با خواهرش در سوز و آه است

فردا به زیر سم اسبان سپاه است

شب عاشورا

شب عاشورا


من از آتش زدن بال و پرت میترسم

شب به پایان برسد از سحرت میترسم

این جماعت همه در فکر عذابت هستند

آه از آتش روی جگرت میترسم

غم چشمان تو با قبل تفاوت دارد

بی من زار نرو از سفرت میترسم

اصلا امشب چقدر توصیه داری آقا

دارم از اینهمه اما اگرت میترسم

چشم من خورد به اکبر جگرم سوخت حسین

من ز پاشیدن جسم پسرت میترسم

تیرهایی که سه شعبست مهیا کردند

از تهاجم سوی چشم قمرت میترسم

رحم بر طفل صغیر تو ندارند اینها

خیلی از تیر و گلوی ثمرت میترسم

زنده ای و بسوی خیمه ی تو می آیند

ته گودال ز چشمان ترت میترسم