حضرت سجاد(ع)-دفن ابدان مطهر شهدای کربلا
صبری کنید این کشته ها را می شناسم
جاماندگان نینوا را می شناسم
من زادهء زهرا علی بن الحسینم
هم زخمها را هم شفا را می شناسم
گرچه شناسایی کمی سخت است اما
من دو یتیم مجتبی را می شناسم
این پیکر مُثله که مانده روی خاک و
رفته سرش بر نیزه ها را می شناسم
از عمه جانم مانده اینجا یادگاری
طفلان اویند این دو تا را می شناسم
از علقمه بوی عمو جانم می آید
ای قوم بوی آشنا را می شناسم
من تک تک این تکه تکه ، جسم های
از هم جدا ، از سر جدا را می شناسم
یک پیرهن حتی نماند از یوسف اما
من یوسف کرببلا را می شناسم
دفنش بدون بوریا امکان ندارد
من پیکر خون خدا را می شناسم
بر جسم بابای غریبم یک نشانی است
بر سینۀ او جای پا را می شناسم
دفن شهدا
بنی اسد متحیّر، ستادهاید همه
چرا به بحر تفکر فتادهاید همه
برای دفن شهیدان کربلا، زن و مرد
ز خانه سر به بیابان نهادهاید همه
کسی نبود که رو سوی این دیار نهد
خـدا تمـام شما را جـزای خیر دهد
نوحه دفن شهدا
ما برای دفن شاه کربلا آمادهایم
رو به سوی قتلگاه و علقمه بنهادهایم
یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
یک بدن صد پاره از شمشیر و تیر خنجر است
این گل دامان لیلا یا علی اکبر است
یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
یک بدن بیدست و سر مانده کنار علقمه
مثل مادر اشک ریز و در عذایش فاطمه
یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
سیزده ساله گلی افتاده در دریای خون
از حنای خون شده سر تا به پایش لالهگون
یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
لالهها پیداست اما غنچه پرپر کجاست
پیکر سرباز ششماهه علیاصغر کجاست
یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
جسم یاران حسین ابن علی بر روی خاک
از دم شمشیر و خنجر قطعه قطعه چاک
یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
از کنار علقمه آید صدای زمزمه
میچکد بر جسم ثارالله اشک فاطمه
یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
دفن ابدان مطهر شهدای کربلا
مقام قرب خدا یا بهشت اهل ولاست
بهشت اهل ولا یا زمین کرب و بلاست
ورق ورق شده هفتاد و دو کتاب خدا
به هر ورق که زدم تیغ آیه ها پیداست
بنی اسد متحیر اِستاده اند همه
سکوت کرده ولی در سکوتشان غوغاست
نه سر بُوَد به تن کشتگان، نه تن سالم
نه ازغلام، نه مولا، نشان در آن صحراست
زکوفه اشک فشان یک سوار می آید
به نینوای وجودش نوای یا ابتاست
گشوده لب که الا ای موالیان حسین
مرا شناخت بر این لاله های باغ خداست
کنار هم بدن قطعه قطعه ی انصار
حبیب و مسلم و جون و بریر و عابس ماست
کنار علقمه افتاده پیکری بی دست
که چشم تشنه لبان از خجالتش دریاست
به اشک دیده بشویید زخم هایش را
که حافظ حرم و میر لشکر و سقاست
به قلب معرکه خون می دمد زگودالی
که در میانه ی آن جسم یوسف زهراست
به زیر خنجر و شمشیر و تیر و نیزه و سنگ
برهنه پیکر صد چاک سید الشهداست
میان این شهدا گشته قطعه قطعه تنی
که یاس سرخ حسین است و لاله ی لیلاست
دفن شهدای کربلا
این جا نگـارخانـۀ گلهــای پـرپـر است
این جا بهشت سرخ بدنهای بیسر است
حیـران ستـادهاید چــرا ای بنـیاســد
امـروز روز دفــن عزیــز پیمبــر است
من میشنـاسم ایـن شهـدا را یکی یکی
سرهایشان اگر چـه بریـده ز پیکـر است
این پیکـر حبیـب بــوَد، این تـن زهیر
این مسلمبنعوسجه، این عون و جعفر است
این پیکـری کـه مانده به گودال قتلگاه
قـرآن آیــه آیــۀ زهــرای اطهـر اسـت
این زخمها که مانده بر این نازنین بدن
آثار تیر و نیزه و شمشیر و خنجر است
دارد دو زخم بـر کمـر و بر جگـر نهان
زخمی که هر دو باعث قتل مکرر است
داغ بــرادر آمــده یـک زخـم بـر کمر
زخمی که مانده بر جگرش داغ اکبر است
نتـوان شمـرد زخم تنش را به دید چشم
از بس که جای زخم روی زخم دیگر است
این پیکـر گسیخته از هـم از آن کیست؟
این است آن علـی که شبیـه پیمبر است
چیـزی نمانــده از بـدن پــارهپــارهاش
زخـم تنش ز پیکـر بـابـا فـزونتـر است
ایـن جسـم پـارهپـارۀ دامــاد کربـلاست
کو را عروس، نیزه و شمشیر و خنجر است
پیراهـن زفــاف، زره گشتــه بــر بــدن
بـاران تیـر: لاله، حنـا خـون حنجر است
یک کشته دفن گشته همین پشت خیمهها
نامش علیست ذبح عظیم است و اصغر است
بـا هـم کنیـد رو بـه سـوی نهـر علقمـه
آنجـا تـن شـریف علمــدار لشکــر است
دست و سـرش جداست ولی مثـل آفتاب
در موج خون بـه دشت بلا نورگستر است
«میثم!» مزار این شهدا در دل است و بس
زیـرا کـه دل مقـام خداونـد اکبــر است