اشعار مذهبی گلهای  فاطمه(س)

اشعار مذهبی گلهای فاطمه(س)

جمع آوری اشعارمذهبی توسط ذاکراهل بیت(ع)کربلایی وحیدشریفی
اشعار مذهبی گلهای  فاطمه(س)

اشعار مذهبی گلهای فاطمه(س)

جمع آوری اشعارمذهبی توسط ذاکراهل بیت(ع)کربلایی وحیدشریفی

تنور خولی ملعون

امام حسین(ع)-تنور خولی


خورشید نهاد، سر به دامان تنور

پیچیده شرار، بر دل و جان تنور

آن مهر سپهر عشق، در شب تابید

بر کون و مکان، ز شرق ایوان تنور

تا عرش از این واقعه گردید خبر

لرزید به سانِ قلبِ لرزانِ تنور

گفتا که چرا زینب من، گشت چنین

خاکسترى از دامنِ زندانِ تنور

بانگى زدل تنور برخاست به عرش

کِاى عرش بُود جانِ تو مهمانِ تنور

اى کاش شکسته بود دستى که بُرید

سَر از تن اطهرِ سلیمان تنور

جا داشت اگر که سیل اشکى گردد

جارى زِسحاب پر ز طوفان تنور

آن شب چه شبى بود که عالم تا حشر

سوزد زغمِ شامِ غریبان تنور

تا حشر بود نقش به دیباچه دل

آن قصه پر غصه به عنوان تنور

آن شب چه شبى ‏بود که با امر خدا

جبرئل «امین» بود نگهبانِ تنور

تنور خولی ملعون

امام حسین(ع)-تنور خولی

 

بوی بهشت می وزد از داخل تنور

 موسی گمان کنم که رسیده به کوه طور

 شبنم کنار ساحل آتش چه می کند؟

 این سیب سرخ داخل آتش چه می کند؟

 آتش گرفته شه پر ققنوس در تنور

 نفرین آسمان و زمین باد بر تنور

نمرودها و ابرهه ها عهد بسته اند

آیینه ی تجلی حق را شکسته اند

سوزانده اند قسمتی از باغ سیب را

فهمیده اند معنی شیب الخضیب را

این جا خلیل راهی رضوان نمی شود

آتش در این بلاد گلستان نمی شود

خورشید گُر گرفته درون تنور، وای

موسی سرش جدا شده درکوه طور، وای

جای عزیز فاطمه کنج تنور نیست

مطبخ محل شأن نزول زبور نیست

تنور خولی ملعون

امام حسین(ع)-تنور خولی

 

از تنور خولی امشب می رود تا چرخ نور

آفتاب چرخ، حسرت می برد بر این تنور

گر نه ظاهر شد قیامت، ور نه روز محشر است

از چه رو کرد آفتاب از جانب مغرب ظهور

این همان نور است کز وی لمعه ای در لحظه ای

دید موسای کلیم اله شبی در کوه طور

این همان نور خدا باشد که ناگردد خموش

این همان مشکوة حق باشد که نایابد فتور

مطبخ امشب مشرقستان تجلی گشته است

زین سر بی تن کزو افلاک باشد پر ز شور

از لبان خشک و از حلقوم خونی گویدَت

قصه کهف و رقیم و رمز انجیل و زبور

تنور خولی ملعون

امام حسین(ع)-تنور خولی

 

تازه رسیده از سفر کربلا سرت

بین تن تو فاصله افتاده تا سرت

با پهلوی شکسته و با صورت کبود

کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت

پیشانی ات شکسته و موهات کم شده

خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟

رگ های گردنت چقدر نامرتب است

ای جان من چگونه جدا شد مگر سرت؟

این جای سنگ نیست، گمان می کنم حسین

افتاده است زیر سم اسب ها سرت...

باید کمی گلاب بیارم بشویمت

خاکی شده است از ستم بی حیا سرت

چشمان تو همیشه به دنبال زینب است

تا اربعین اگر برود هر کجا سرت

تنور خولی ملعون

امام حسین(ع)-تنور خولی


به خولی بگفت آن زن پارسا

که را باز از پا درآورده‏ ای؟

که در این دل شب چو غارتگران

برایم زر و زیور آورده‏ ای‏

به همراهت امشب چه بوی خوشی ست!

مگر بار مشک تر آورده‏ ای؟

چنان کوفتی در که پنداشتم

ز میدان جنگی سر آورده‏ ای‏

چو دانست آورده سر، گفت آه!

که مهمان بی‏ پیکر آورده‏ ای‏

چو بشناخت سر را بگفت ای عجب!

سری با شکوه و فر آورده‏ ای‏

در این کلبه‏ ی تنگ و بی‏ نور من

ز گردون، مه انور آورده‏ای‏

بمیرم، در این تیره شب از کجا

سر سبط پیغمبر آورده‏ ای؟

چه حقّی شده در میان پایمال؟

که تو رفته‏ ای داور آورده‏ ای؟

ولی زآنچه من آرزو داشتم

به یزدان قسم، بهتر آورده‏ ای‏

به گلزار جانان زدی دستبرد

به کوفه گلی نوبر آورده‏ ای‏

گل آتش است این که از کوه طور

تو با خاک و خاکستر آورده‏ ای

تنور خولی ملعون

امام حسین(ع)-کوفه-تنور خولی

 

غم و درد و بلا کوچه به کوچه

تب و اشک و عزا کوچه به کوچه

میان کوفه گرداندند سر را

به روی نیزه ها کوچه به کوچه

***

خروش ناله در عرش است بر پا

قیامت می شود از اشک زهرا

سری را خولی آورده به کوفه

تنی مانده رها بر خاک صحرا

***

دلش بی تاب از آهی پر شرر سوخت

شبیه چشم هایی شعله ور سوخت

به پای حنجری آتش گرفته

تنور خولی آن شب تا سحر سوخت

تنور خولی ملعون

امام حسین(ع)-تنور خولی


یک سر خونین چه می بینم خدایا در تنور

آفتابی می کنم امشب تماشا در تنور

نوح من، با نوحه ی طوفان دلم را آب کن

رگ رگ از هر چشمه ی خون است دریا در تنور

کوثر عصمت بهشت ناله دارد یا مگر

فاطمه گمگشته ی خود کرده پیدا در تنور

مصحف عشق است رگ های بریده ای عجب!

خوش تلاوت می شود قرآنِ گویا در تنور

در بساط عیش، بزم ماتم است و جبرئیل

کرده بر پا محشری از وا حسینا در تنور

تنور خولی ملعون

امام حسین(ع)-تنور خولی


به تاخت می رود و از خزان خبر دارد

به تاخت می رود انگار بارِ سر دارد

گمان کنم که ز نعش پرنده آمده است

و پای مرکب او را ببین که پر دارد

تمام شادی دنیاست در دلش انگار

میان کیسه ی خود تکّه های زر دارد

مسیر کوفه و یک خانه و تنوری داغ

تنور خانه ی او روضه اش خطر دارد

دعا کنیم که زهرا ندیده باشد و بعد

کسی بیاید و درب از تنور بر دارد

تنور خولی ملعون

امام حسین(ع)-تنور خولی


آتش چقدر رنگ پریده ست در تنور

امشب مگر سپیده دمیده ست در تنور

این ردّ پای قافله ی داغ لاله هاست؟

یا خون آفتاب چکیده ست در تنور؟!

این گل خروش کیست که یک ریز و بی امان

شیپور رستخیز دمیده ست در تنور؟

چون جسم پاره پاره ی در خون تپیده اش

فریاد او بریده بریده ست در تنور

از دودمان فتنه ی خاکستری، خسی

خورشید را به شعله کشیده ست در تنور

جز آسمان ابری این شام کوفه سوز

خورشیدِ سر بریده که دیده ست در تنور

دنبال طفل گمشده انگار بارها

با آن سر بریده دویده ست در تنور!

امشب چو گل شکفته ای از هم، مگر گلی

گلبوسه از لبان تو چیده ست در تنور؟

در بوسه های خواهر تو جان نهفته است

جانی که بر لب تو رسیده ست در تنور

آن شب که ماهتاب تو را می گریست زار

دیدم که رنگ شعله پریده ست در تنور

تنور خولی ملعون

امام حسین(ع)-تنور خولی


چه شبی می‌گذرد در دلِ پنهانِ تنور

سر خورشید شده گرمی دُکانِ تنور

این چه نوری ست تنور از نفسش روشن شد؟!

این چه داغی ست که آتش زده بر جانِ تنور؟!

دیشبی را شهِ دین در حرمش مهمان بود

امشب ای وای سر او شده مهمانِ تنور

با سرش صاحب این خانه به نانی برسد

کیسه‌ها دوخته و سکه شده نانِ تنور

چه بلایی سر نیزه به سرش آوردند؟!

که پناه از همه آورده به دامانِ تنور

سر شب نانی اگر پخته شده باشد، پس

نیمه شب رفته سرش در دلِ سوزانِ تنور

شأنِ «برداً و سلاما» ست نزولِ سر او

که فرود آمده از نِی به گلستانِ تنور

تا قیامت وسطِ شعله بسوزد کمِ اوست

بیش از این‌هاست در این فاجعه تاوانِ تنور

تنور خولی ملعون

امام حسین(ع)-تنور خولی


امان از بی حیایی که شرور است

همان نامرد که غرق غرور است

سرِ شه را میان کیسه می بُرد

همان که جلوه ی اللهُ نور است

سر شه این چنین و پیکر او

شکسته حرمت از سمّ ستور است

پی کسب رضای یک حرامی

کند تعجیل و گوید راه دور است

به کوفه دیر آمد خولی پست

بگفتا صبح هنگام ظهور است

به خانه رفت در تاریکی و دید

که تنها جای این سر در تنور است

به خاکستر نشست آقای خوبان

قیامت را بگو وقت ظهور است

در این هنگامه باید گفت یا رب!

که خالی جای بانویی صبور است

خدا را شکر زهرا زود آمد

که مادر بهر فرزندش غیور است

بگفتا: یا بُنَی، مادر فدایت!

پس از این قلب عالم بی سرور است

تنور خولی ملعون

امام حسین(ع)-تنور خولی


ماجرا هر چه بود پایان یافت

هر کسی بود عازم کویش

زنی انگار چشم در راه است

از سفر، چه می آورد شویش

 

لحظه ها بی قرار و دلواپس

غصه هایش بدون حد می‌ شد

مرد او از سفر نیامده بود

شب هم از نیمه داشت رد می ‌شد

 

آسمان تار و تیره و خونبار

آه آن شب نبود معمولی

نیمه ی شب پرید زن از خواب

آمده بود از سفر خولی

 

گفت خولی بگو چه آوردی

که چنین غرق تاب و تب شده ام

چیست سوغات تو که اینگونه

دل پریشان و جان به لب شده ام

 

گفت هر چند تحفه ی خولی

زر و سیم و طلا و درهم نیست

ولی این بار گنجی آوردم

که نظیرش به هر دو عالم نیست

 

چیزی از ماجرا نمی دانست

چشمش اما اسیر شیون بود

متحیر شد و سراسیمه

دید آخر تنور روشن بود

 

رفت با واهمه به سمت تنور

به سر و سینه زد نشست و گریست

ناگهان دید صحنه ای خونبار

آه این سر، سر بریده ی کیست؟

 

به سر او مگر چه آمده است

شده این گونه غرق خون، پرپر

بر لبش آیه های قرآن است

می دهد عطر زمزم و کوثر

 

سر او را گرفت بر دامن

خاک و خون پاک کرد از رویش

گفت بیچاره مادرت، اما

ناگهان حس نمود پهلویش ـ

 

ـ بانویی قد خمیده، آشفته

که گرفته ست دست بر پهلو

ضجه که می زند همه عالم

روضه خوان می شود شبیه او *

 

گفت بانو تو کیستی که غمت

قاتل این دلِ پر از محن است

گفت من دختر پیمبرم و

این سر غرق خون، حسین من است

 

گفت: دیدم میانه ی گودال

غرق خون بود پیکرش ای وای

پیش چشمان زینبم می رفت

بر سر نیزه ها سرش ای وای

 

با دو چشم ترش روایت کرد

یک جهان درد و داغ و ماتم را

گفت از نیزه ها که بوسیدند

بوسه گاه نبی اکرم را

 

گفت از خیمه های آل الله

گفت از ماجرای غارت ها

گفت با چشم های خونبارش

از شروع همه مصیبت ها

 

آتشی که گرفت راه حرم

پیش از این در مدینه برپا شد

پشت در که شکست بازویم

پای دشمن به خیمه ها وا شد

 

اگر امروز روی دستانش

کُشتن شیرخواره ممکن شد

این سه شعبه ز جنس میخی بود

که سبب ساز قتل محسن شد

 

گفت غصه اگر چه بی پایان

ولی این قصه انتها دارد

می رسد وارثی به خونخواهی

خونِ مظلوم خونبها دارد

تنور خولی ملعون

امام حسین(ع)-تنور خولی-کوفه


بر خـاک کـربـلاست اگـر پیـکـر حسین

امشب رسیـده است به کوفه سر حسین

ای آسمـان بنـال کـه از ظلـم کـوفیـان

خــاکستــر تنــور شـده بستـر حسین

سرخ است گر که خاک ز خـون گلـوی او

خـاکستـری شـده ست رخ انور حسین

امشب شب زیـارت و شــام عــزا بـود

بنشسته در محیـط غمش مــادر حسین

آهستـه تر بنـال دل مـن، کـه فـاطمـه

احیــا گـرفتــه است کنـار سـر حسین

خـون از لبـان اطهـــر او پــاک می کنــد

گلبـوسـه می زنـد بـه رخ اطهــرحسین

خوناب می کنـد به روی خـاک غم روان

اشکی که می چکد به روی حنجر حسین

در محفـل غمی کـه به پـا کـرده فـاطمـه

خالی ست جای خـواهر غمپـرور حسین

پرپرشده ست گـرچه «وفائی» وجـود او

شاداب مـانـده است گل بـاور حسین

تنور خولی ملعون

امام حسین (ع)-تنور خولی


صدای راز و نیازی ز طور می آید

نوای گریه ز جانی صبور می آید

سری به کنج تنور است و موسی عمران

برای دیدن او سوی طور می آید

فرشتگان همه نزدیک این سرند ولی

صدای گریه و زراری ز دور می آید

طنین بال ملائک رسد، مگر جبریل

به سوی آیۀ الله و نور می آید

قیامتی شده برپا از این همه اندوه

که بیم خاستن نفخ صور می آید

سر حسین به دامان مادرش زهراست

نوای واولدا از تنور می آید

دلی شکست ز پهلو شکسته ای کاین سان

صدای ریزش جام بلور می آید

برای عرض ارادت «وفائی» از ره دور

به آستان سلیمان چو مور می آید

تنور خولی ملعون

امام حسین(ع)-مناجات-تنور خولی


هر کس شهید تو نشد، اهل قبور شد

هر کس نمرد بهر تو، زنده به گور شد

خون تو خاک را به دو پیمانه مست کرد

بر خاک تا که ریخت، شراب طهور شد

باید که با "حسین" مزین شود فقط

اولاد شیعه تو اگر از ذکور شد!

ای چشم! اشک های تو وقف حسین باد

هر آدمی که اهل بکا شد، غیور شد

از دوستان من هرکس رفت کربلا

در ذهن من چه خاطره هایی مرور شد

گفتم به پیر اهل دلی: روضه ای بخوان

با اشک گفت "زینب" و آرام دور شد

زینب قرار بود که سر را بغل کند

آه از سعادتی که نصیب تنور شد