اشعار مذهبی گلهای  فاطمه(س)

اشعار مذهبی گلهای فاطمه(س)

جمع آوری اشعارمذهبی توسط ذاکراهل بیت(ع)کربلایی وحیدشریفی
اشعار مذهبی گلهای  فاطمه(س)

اشعار مذهبی گلهای فاطمه(س)

جمع آوری اشعارمذهبی توسط ذاکراهل بیت(ع)کربلایی وحیدشریفی

حضرت مسلم(ع)-شهادت

حضرت مسلم(ع)-شهادت

*********

در کوچه ها پیچید بوی آشنایش

بوی غریبی نگاه رد پایش

در کوچه ای که جبرئیل عرش پیما

می آمد از آنجا صدای بالهایش

وقتی اذان می داد در محراب کوفه

بوی ولایت پخش می شد با صدایش

در پیشواز غربت خود اشک می ریخت

از آسمان چشم های با خدایش

در مغرب این کوچه های ناهماهنگ

دیگر نمی بیند کسی را تا عشایش

بر خاک پای محمل فردای زینب

عرض ارادت می کند دست عبایش

پس کوچه های سنگریز متصل را

می رفت با دلواپسی تا انتهایش

دارالاماره بهترین جای تماشاست

به به، به حُسن انتخاب چشم هایش

تا که نماز شرعی خود را بخواند

باید بگردانند سمت کربلایش

حضرت مسلم(ع)-شهادت

حضرت مسلم(ع)-شهادت

*********

پیشانی او وقف سنگ کوچه ها بود

اوّل ذبیح مقتل کرب و بلا بود

از پشت بام کوفیان بی مروّت

تنها نصیبش آتش و سنگ جفا بود

خون از لبش می ریخت روی خاک کوچه

دستان او حاکی ز درد مرتضی بود

یک تن حریف گلّه ای نامرد کوفه

امّا دلش با کاروان کربلا بود

با نائب خاص امام عصر یارب

رفتار بدتر از یهود آیا روا بود؟

از درب خانه تا به بالای مناره

همواره گریان قتیل نینوا بود

شک در مسلمانی او کردند مردم

آنکه شبیه شاه عطشان سر جدا بود

این لکّه ی ننگی است تا روز قیامت

بر هرکه بیعت کرد و آخر بی وفا بود

حضرت مسلم(ع)-شهادت

حضرت مسلم(ع)-شهادت

*********

قهرمان‌ عشق‌ در چاه‌ بلا افتاده‌ است

‌ کار مسلم‌ وای‌ دست‌ اشقیا افتاده‌ است‌

اشک‌ جاری‌ بر رخش‌ شرح‌ غمی‌ پنهان‌ دهد

گوشۀ‌ غربت‌ به‌ یاد کربلا افتاده‌ است‌

باغ‌ شد مرداب‌ و گل ها نیزه‌ و شمشیر شد

 قاصد کرب‌ و بلایی‌ از نوا افتاده‌ است‌

سر، سر پیمان‌ گذارش‌ روی‌ دار افتاده‌ است

‌ دل‌ سر و کارش‌ به‌ خلقی‌ بی‌ وفا افتاده‌ است‌

آه‌ گلچینان‌ که‌ از هر بام‌ با سنگش‌ زنند

 این‌ گل‌ طوباست‌ از شاخه‌ جدا افتاده‌ است‌

دست‌ مهمان‌ بستن‌ و با کام‌ عطشان‌ کشتنش

‌ از کجا در کوفه‌ این‌ رسم‌ خطا افتاده‌ است‌

نامه‌های‌ دعوت‌ کوفه‌ بجز نیرنگ‌ نیست‌

بد مرامی‌، بد دلی‌ در کوفه‌ جا افتاده‌ است‌

کار دل هاشان‌ به‌ نیرنگ‌ و نفاق افتاده‌ است

‌ کار لب هاشان‌ به‌ لعن‌ و ناسزا افتاده‌ است‌

چشم‌هاشان‌ خائن‌ و آئینۀ‌ ناپاکی‌ است‌

 وای‌ از چشمی‌ که‌ از شرم‌ و حیا افتاده‌ است‌

بگذر از کوفه‌ نبینی‌ تا به‌ روی‌ غنچه‌ها

رد پا از پنجۀ‌ نا آشنا افتاده‌ است‌

حضرت مسلم(ع)-شهادت

حضرت مسلم(ع)-شهادت

*********

شک و تردیدشان یقینی بود

آسمانهایشان زمینی بود

همه دنبال وعدۀ گندم

شهر مشغول خوشه چینی بود

کوچه ها خالی از وفای به تو !

خانه ها گرم شب نشینی بود

خودشان را نشان نمی دادند

پشت هر سایه ای کمینی بود

دست غفلت همیشه در دستِ

زندگی های اینچنینی بود

همه فتوا به خویش می دادند

هر کسی مجتهد به دینی بود

نامه ام را نوشته ام اما کاش

یک نفر مرد، یک امینی بود...

صبح تا شب تو را دعا کردم

تا نیایی خدا خدا کردم

خوب در حق تو وفا کردند!

که مرا اینچنین رها کردند

شب شد و مثل یک غریبه مرا

از سر خویش زود وا کردند

و نخوانده؛ نماز مغرب را

در نماز عشا قضا کردند

پشت دیوار مسجد کوفه

پشت ابلیس اقتدا کردند

آه؛ مولا تو دیده ای حتماً

با من آن شب چگونه تا کردند

درِ هر خانه ای که رفتم آه

درِ غربت به روم وا کردند

دست من آب هم نمی دادند

کوفه را مثل کربلا کردند

خواب دیدم که در منای توأم

اولین ذبح کربلای توأم

حضرت مسلم(ع)-شهادت

حضرت مسلم(ع)-شهادت

*********

در کوچه گرفتند اگر دور و برش را

چیدند اگر زخم ترین بال و پرش را

این ارث علی دوست ترین های قبیله ست

جا داشت در این شهر ببیند اثرش را

محراب همین پیر زن کوفه چه خوب است

تا اینکه به پایان برساند سحرش را

این بار به جای گره یِ سبز نگاهش

می بست سر نافله بار سفرش را

این کوفه نشینان که گهی بام نشینند

با سنگ شکستند سر رهگذرش را

دلواپس امروز غریبی خودش نیست

انداخته بر جاده ی فردا نظرش را

مشغول زیارت شده آهسته بنالید

این مرد که بر دست گرفته ست سرش را

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

********

"همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی"

فاصله است و بیقرارم که نیامدی کنارم

چه کنم صبا رساند به من از تو عطر و بویی

به لب شکسته ی من سخنی به جای مانده

تو میا عزیز زهرا به دیار ننگ جویی

به دیار بی وفایی چه کنم اگر بیایی

به خدا قسم نداری تو به کوفه جز عدویی

به دیار خصم حیدر تو سه ساله را نیاور

که ز سیلی مکرّر بشود کبود رویی

به میان کوچه آتش به سر غریب ریزند

شده شهر کوفه مشهور که ندارد آبرویی

تن من سر قَناره به تو می کند اشاره

که کنند پاره پاره ز تو حنجر و گلویی

تو مگو به دختر من که چه آمده سر من

به دلم یقین نشسته که رضایتش بجویی

به زلال آب سوگند به گل رباب سوگند

که شود حرام بر تو قطرات آبِ جویی

چو سرت ز تن جدا شد، به فراز نیزه ها شد

ز سرم به روی نیزه، بنما تو جستجویی

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

*********

من مث نامه ی سربسته شدم

مثل یک دل، دل بشکسته شدم

در زدم تو خونشون رام ندادن

انقدر قدم زدم خسته شدم

***

بالای بام می زنم صدات حسین

کاش باشم منم تو کربلات حسین

دو تا قربونی آوردم با خودم

بچه هام فدای بچه هات حسین

***

عوض حنجر تو من چی بدم

نذر انگشتر تو من چی بدم

اگه بچه هاتو بازار بیارن

جواب مادر تو من چی بدم

***

کوفه لحظه لحظه تغییر می کنه

مهمون و از زندگیش سیر می کنه

خیلی از موهام سفید شد این روزا

نگرونی آدم و پیر می کنه

***

بعد از این دیگه منو سفیر نکن

دختراتو توی کوفه پیر نکن

حالا که می خوای بیای، بیا ولی

زن و بچه تو دیگه اسیر نکن

***

واسه تو شب تا سحر در می زنم

وا نکردن در دیگر می زنم

دارم از دل نگرونى می میرم

خودم و این در و اون در می زنم

***

نیا گفتنم برا دخترته

گریه هام براى انگشترته

با سر شکسته سربسته می گم

اونکه دارى میاریش خواهرته

***

چه جورى به فکر جونت نباشم

یا که گریون جوونت نباشم

همه آماده کشتن تواند

چه جورى دل نگرونت نباشم

***

کوفه با حرمله بیعت می کنه

برا کشتن تو نیت می کنه

کوچه هاى تنگى که این جا داره

خیلی زینب و اذیت می کنه

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

*********

گر کنند آویزه ی دارم حسین

کی ز عشقت دست بردارم حسین

دست از دامان پر عشقت دمی

برندارم گرچه بر دارم حسین

جرم من تنها همین باشد شها

شور عشقت را گرفتارم حسین

هر چه سنگ آید ز بام کوفیان

من به جان و دل خریدارم حسین

دیدن روی تو ای وجه خدا

آرزوی این دل زارم حسین

هر طرف را بنگرم بینم تو را

بسکه من مشتاق دیدارم حسین

همچو بابای غریبت مرتضی

من هم از این کوفه بیزارم حسین

کوفیان سنگ از جفایم می زنند

بر گناهی که تو را یارم حسین

خون ز قلبم می رود ، عشقت ولی

کی رود از قلب خونبارم حسین

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع(

*********

شکسته پر شده آقا دگر کبوتر تو

به غیر سایه ی غم نیست یاور تو

شب است  کوچه به کوچه غریب می گریم

که رفت آبروی من به پیش مادر تو

اگر که زنده بمانم ز شرم می میرم

بایستم به چه رویی  بگو  برابر تو

اگر خبر نرسد که نیا به کوفه حسین

خدا کند خبر من رسد به محضر تو

خدا کند که بیاید بلا فقط  سرمن

مباد کم بشود تارمویی از سرتو

برای تک تکتان نقشه ها به سر دارند

تمام کوفه مهیاست در برابر تو

ذخیره آنقدر آقا شده است نیزه و تیر

برای قامت عباس امیر لشگر تو

چه قدر ماذنه از نیزه ساخته دشمن

که بشنوند اذان علی اکبر تو

سه شعبه دایه شده تا که شیر نوشاند

سه جرعه از سه پر خود برای اصغر تو

مرا غلام صدا میزند چه غم , ای کاش

کسی کنیز نگوید دگر به دختر

کنار خانه خولی صداش می آمد

تنور کرده مهیا نهان کند سر تو

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع(

*********

روی تو را به چشم دل، از سر دار دیده ام

جانب مکه پر زند جان به لب رسیده ام

حرمت جان شکسته ام در دل خون نشسته ام

تا که به دست بسته ام نار غمت کشیده ام

دیده به شعله دوختم لحظه به لحظه سوختم

هستی خود فروختم عشق تو را خریده ام

تن به فضا سپرده ام منّت تیغ برده ام

بلکه تو خنده ای کنی پای سر بریده ام

تا بزنم ززخم تن بوسه به خاک مقدمت

کوچه به کوچه می رود جسم به خون طپیده ام

از سر بام بر زمین چون تن خود نیفکنم

من که زخاک کوچه ها بوی تو را شنیده ام

هست امیدم از درت بعد تو نزد خواهرت

شود کنیز دخترت دختر داغدیده ام

از تو جدا نزیستم پیش رویت گریستم

من سر دار، نیستم نزد تو آرمیده ام

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع(

*********

زدرد غربت تو شهر،غرق آهم شد

نگاه گرمِ تو از دور در نگاهم شد

همین که نام تو بردم شکست دندانم

سلام دادم و تنها همین گناهم شد

چه زود مردم کوفه عمارتم دادند

بلند مرتبه قصری که قتلگاهم شد

وفای امت کوفی نماز مغرب بود

عشا نیامده این قوم سد راهم شد

فریب مردم پیمان شکن نباید خورد

میا که بیعت نامردمان سپاهم شد

تمام شهر مرا از امان خود راندند

به غیر خانه طوعه که سر پناهم شد

چه سخت غربت شب را به روز آوردم

زلال صورت ماهت،هلال ماهم شد

به این امید که گودال، قسمتت نشود

به کوچه ای ته گودال، حربگاهم شد

سرم قناره قصابخانه ها را دید

گمان کنم که همین با تو وعدگاهم شد

سخن ز کشتن وتمرین سر بریدن بود

و شاهد سخنی ناسزا الاهم شد

زگوشوار و گلوبند حرفها دارند

و بی حیا تر از این خصمِ روسیاهم شد

از این اراذل و اوباش هر چه می آید

زمان هرزگی دشمن تباهم شد

قسم به چادر زینب میا به کوفه حسین

که وقت غارت معجر دگر فراهم شد

ترا به فاطمه سوگند سیدی برگرد

که زخم سینه زهرا بدون مرهم شد

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع(

********

ز راه آمده از خانه یِ خدا برگرد

اگر خودم به تو گفتم بیا٬ نیا برگرد

تو را به حیدر کرار بگذر از کوفه

برای خاطر خیرالنساء بیا برگرد

برای قامت اکبر٬ دو تا عبا بردار

که جا نمیشود این تن به یک عبا برگرد

خدا به خیر کُند شمر چکمه پوشیده

در انتظار تو اِستاده بی حیا برگرد

یزید ٬ به دستش گرفته چوب منتظر است

که بر لبت بزند ضربه با عصا برگرد

اگر به کوفه بیایی رُباب می بیند

که می رود سر طفلش به نیزه ها برگرد

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

*********

یادش بخیر عطر خوشِ باغ سیب ها

یادش بخیر شهرِ رسولِ نجیب ها

دلتنگِ چشمهایِ قشنگِ توأم حسین

بستم دخیلِ اشک به أمن یُجیب ها

کمتر کسی دلش ز غمت شور می زند

در کوفه اندک اند شبیه حبیب ها

فتوا به قتل و غارتِ آل نبی دهند

بالای منبر پدر تو ، خطیب ها

مثل علی محاسنم از خون خضاب شد

در کوفه شُهره ایم به شیب الخضیب ها

قتلم بهانه ای شده تا متحد شوند

گودال می کَنَند برایم رقیب ها

کار از هجوم نیزه و شمشیر هم گذشت

با سنگ می زنند مرا نانجیب ها

با کشتنم به تجربه هاشان اضافه شد

برگرد سویِ مکه امام غریب ها 

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع(

*********

شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌کس باور نداشت

بار غربت را کسی از روی دوشش بر نداشت

در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسی

عابر دلخسته جز تنهائیش یاور نداشت

بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش

وقت استقبال از او جز سنگ و خاکستر نداشت

می‌چکید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی

نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت

سنگ‌ها کمتر به پیشانی او پا می‌زدند

نسبتی نزدیک اگر با حضرت حیدر نداشت

روی گلگون و لبی پر خون و چشمانی کبود

سرنوشتی بین نامردان از این بهتر نداشت

سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش

جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت

دخترش با دیدن بازارهای کوفه گفت

خوب شد بابای من در دست انگشتر نداشت

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

********

کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین

قسمتم سنگ جفا گشته میا کوفه حسین

کوفه ای که پدرت حاکم آن بود قدیم

عاری شرم و حیا گشته میا کوفه حسین

آنهمه وعده وعیدی که به ما میدادند

به روی آب بنا گشته میا کوفه حسین

بی کسی دربه دری با دو پسر نیمه ی شب

به خدا قسمت ما گشته میا کوفه حسین

نگران گلوی طفل توام چون اینجا

مملو از حرمله ها گشته میا کوفه حسین

گرگها منتظر یوسف زهرا هستند

فتنه ای سخت به پا گشته میا کوفه حسین

خواب دیدم دهم ماه محرم آقا

سرت از پشت جدا گشته میا کوفه حسین