حضرت مسلم(ع)-شهادت
*********
قهرمان عشق در چاه بلا افتاده است
کار مسلم وای دست اشقیا افتاده است
اشک جاری بر رخش شرح غمی پنهان دهد
گوشۀ غربت به یاد کربلا افتاده است
باغ شد مرداب و گل ها نیزه و شمشیر شد
قاصد کرب و بلایی از نوا افتاده است
سر، سر پیمان گذارش روی دار افتاده است
دل سر و کارش به خلقی بی وفا افتاده است
آه گلچینان که از هر بام با سنگش زنند
این گل طوباست از شاخه جدا افتاده است
دست مهمان بستن و با کام عطشان کشتنش
از کجا در کوفه این رسم خطا افتاده است
نامههای دعوت کوفه بجز نیرنگ نیست
بد مرامی، بد دلی در کوفه جا افتاده است
کار دل هاشان به نیرنگ و نفاق افتاده است
کار لب هاشان به لعن و ناسزا افتاده است
چشمهاشان خائن و آئینۀ ناپاکی است
وای از چشمی که از شرم و حیا افتاده است
بگذر از کوفه نبینی تا به روی غنچهها
رد پا از پنجۀ نا آشنا افتاده است