حضرت مسلم بن عقیل(ع)
*********
من مث نامه ی سربسته شدم
مثل یک دل، دل بشکسته شدم
در زدم تو خونشون رام ندادن
انقدر قدم زدم خسته شدم
***
بالای بام می زنم صدات حسین
کاش باشم منم تو کربلات حسین
دو تا قربونی آوردم با خودم
بچه هام فدای بچه هات حسین
***
عوض حنجر تو من چی بدم
نذر انگشتر تو من چی بدم
اگه بچه هاتو بازار بیارن
جواب مادر تو من چی بدم
***
کوفه لحظه لحظه تغییر می کنه
مهمون و از زندگیش سیر می کنه
خیلی از موهام سفید شد این روزا
نگرونی آدم و پیر می کنه
***
بعد از این دیگه منو سفیر نکن
دختراتو توی کوفه پیر نکن
حالا که می خوای بیای، بیا ولی
زن و بچه تو دیگه اسیر نکن
***
واسه تو شب تا سحر در می زنم
وا نکردن در دیگر می زنم
دارم از دل نگرونى می میرم
خودم و این در و اون در می زنم
***
نیا گفتنم برا دخترته
گریه هام براى انگشترته
با سر شکسته سربسته می گم
اونکه دارى میاریش خواهرته
***
چه جورى به فکر جونت نباشم
یا که گریون جوونت نباشم
همه آماده کشتن تواند
چه جورى دل نگرونت نباشم
***
کوفه با حرمله بیعت می کنه
برا کشتن تو نیت می کنه
کوچه هاى تنگى که این جا داره
خیلی زینب و اذیت می کنه