حضرت مسلم بن عقیل(ع)
********
برگرد ای حبیب که کوفه است پر فریب
با یک تَشَر ز خصم گذارد تو را غریب
اینجا کسی به فکر تو و زینبِ تو نیست
گیسو شود سپید و محاسن شود خضیب
دیروز یکصدا همگی از تو دم زدند
امروز یک سراغ نگیرند از حبیب
راحت ز عهد و بیعت خود دست می کشند
گفتارشان عجیب و رفتارشان عجیب
تکذیب می کنند علی را به راحتی
با واژه های ناب وَ اَلفاظ دلفریب
بازار گرم نیزه فروشان دهد پیام
شش ماهه هم ، نمانَد از این وضع بی نصیب
زنهایشان سفارش سوغات می دهند
مردانشان به غارت خلخال بی رقیب
با دختران بگو که نبندند،زینتی
اینجا امان ، گمان نکند دختر نجیب
اینجا سخن ز حفظ حجاب و عفاف نیست
اطرافشان پر است ز چشمان نا نجیب
دعوت به جای سفره به گودال می کنند
حِس می کنم ز مقتل خود بوی عطر سیب
از روی بام دارالاماره دهم سلام
یاد تو یابن فاطمه از دل بَرَد شکیب
گفتم بیا به کوفه ، میا کوفه یا حسین
کُشته به دِشنه می شوی و تشنه عنقریب
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
*********
اینجا رسیدهام که مرا مبتلا کنی
بر حال و روز نائب خود چشم وا کنی
ای دلبر غریب مبادا که لحظهای
بر وعدههای کوفیشان اعتنا کنی
این کوچهگردی عاقبتش درد سیلی است
باید به رنج فاطمهام مبتلا کنی
سنگم اگر زنند دل از تو نمیکنم
تا که ز لطف گوشهی چشمی به ما کنی
عید است ای حبیب، چه زیبا شود اگر
قربانی مِنای خودت را دعا کنی
اینجا که بار مرکبشان تیر و نیزه است
بهتر که فکر حنجر مهپارهها کنی
برگرد جان خواهرت آقا که دیر نیست
با خندههای "حرمله و شمر" تا کنی
تا فرصت است زیور آلالهها درآر
حاشا که دست دختر خود را رها کنی
ای کاش بهر دفن تن مُثلهمُثلهات
جای کفن تو فکر کمی بوریا کنی
خوب است از اضافی پیراهنی که هست
معجر برای دخترکان دست و پا کنی
آبی رسان برای لب شیرخواره ات
حالا که روی جانب کرب و بلا کنی
از روی نیزه هم به سر ما محل بده
دور از بزرگی است که ترک وفا کنی!