اشعار مذهبی گلهای  فاطمه(س)

اشعار مذهبی گلهای فاطمه(س)

جمع آوری اشعارمذهبی توسط ذاکراهل بیت(ع)کربلایی وحیدشریفی
اشعار مذهبی گلهای  فاطمه(س)

اشعار مذهبی گلهای فاطمه(س)

جمع آوری اشعارمذهبی توسط ذاکراهل بیت(ع)کربلایی وحیدشریفی

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

*******

فدای نازنین مهمانِ کوفه

که شد رنجور و سرگردانِ کوفه

بمیرم آن سفیری را که می سوخت

زِ بیعتهای بی بنیانِ کوفه

دعا می کرد مولایش نیاید

دراین اوضاعِ بی سامانِ کوفه

دعا می کرد و می گفتا: اماما!

به یادم آمد آن دورانِ کوفه

أمیرالمؤمنین آمد به یادم

که رفت و رفت با او جانِ کوفه

دگر مَردی پس ازمولا نمانده

أمان از دستِ نامردانِ کوفه

منم تنهاترین تنها، به غربت

اسیرِ حیله و حیرانِ کوفه

تو گوئی: تا قیامت جانِ عالم

به دام افتاده در زندانِ کوفه

حسین! اینجا نیا، مسلِم فدایت

به خون آغشته شد، پیمانِ کوفه

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

********

جار و جنجالی عذاب آور به گوشم می رسد

نعره ی مستانه ی لشکر به گوشم می رسد

هر دقیقه کوفه از این رو به آن رو می شود

تا صدای سکّه های زر به گوشم می رسد

این جماعت کینه دارند از عمو جانم علی

ناسزاها از سر منبر به گوشم می رسد

از دو ماه پیش که مهمان کوفی ها شدم

ضربه های پُتک آهنگر به گوشم می رسد

تا که نزدیک دکان تیر سازی می شوم

خنده های حرمله بهتر به گوشم می رسد

چند عمود آهنین را هم سفارش داده اند

صحبت ضربه به روی سر به گوشم می رسد

روی مرکب هایشان بسیار خرجین چیده اند

حرف غارت کردن معجر به گوشم می رسد

تا جهاز نوعروسان بیشتر کامل شود

وعده ی آوردن زیور به گوش می رسد

من اگر چه نیستم در عصر عاشورا ولی

ناله ی جانسوز یک مادر به گوشم می رسد

قبل مقتل رفتنت انگشترت را دربیار

صحبت انگشت و انگشتر به گوشم می رسد

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

********

پیک مجروح تو شرمنده ات آقا شده است

یار آواره ات ای یار چه تنها شده است

عرق شرم منو اشک دو چشمان من است

اگر این شهر شبیه شب دریا شده است

تا که خاکی نشده معجر زینب برگرد

که برای حرمت کوفه محیا شده است

کوچه هایش چقدر مثل مدینه تنگ است

وای هر کوچه پر از روضه ی زهرا شده است

خبرت امده و دست به کارند همه

شهر ازین شده بازار چه غوغا شده است

سنگ ها دست به دست از همه جا جمع شده

پای خاکستر و اتش همه جا وا شده است

شیرخواران پس از این خواب ندارند که با

تیر چون نیزه خود حرمله پیدا شده است

از همان روز که دیدند چه دارد با خود

حرف شش ماهه زدن بر نوک نی ها شده است

من از آن کعب نی و هلهله ها فهمیدم

که از امروز سر طفل تو دعوا شده است

گوشواره ،گل سر، چار قد و گهواره

رسم سوغاتی نامردم اینجا شده است

گرمی مجلس نامحرم بی پرواش

خنده بر بی کسی دختر نو پا شده است

هیزم آورده بریزد به تنورش خولی

در تنوری که به امید تو برپا شده است

آه برگرد که در بین حرامی هایش

سند سوختن دخترت امضا شده است

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

**********

گر کنند آویزه ی دارم حسین

کی ز عشقت دست بردارم حسین

دست از دامان پر عشقت دمی

برندارم گرچه بر دارم حسین

جرم من تنها همین باشد شها

شور عشقت را گرفتارم حسین

هر چه سنگ آید ز بام کوفیان

من به جان و دل خریدارم حسین

دیدن روی تو ای وجه خدا

آرزوی این دل زارم حسین

هر طرف را بنگرم بینم تو را

بسکه من مشتاق دیدارم حسین

همچو بابای غریبت مرتضی

من هم از این کوفه بیزارم حسین

کوفیان سنگ از جفایم می زنند

بر گناهی که تو را یارم حسین

خون ز قلبم می رود ، عشقت ولی

کی رود از قلب خونبارم حسین

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

*********

دهانم خشک و جسمم غرق خون و دیده دریایی

عجـب کـردند اهـل کوفـه از مهمان پذیرایی

همان‌هایی که در این شهر گرداندند رو از من

فـراز بام‌هــا در چشمشـان گشتـم تمـاشایی

سـرم را بـرد قاتـل هدیـه از بهــر عبیــدالله

تنـم در کوچه‌هــا گردیـده گـرم راه‌پیمایـی

به جسم تا که ممکن بود آمد زخم روی زخم

نبــودی کوفیــان را بیشتــر از ایـن توانـایی

رسیـده ضربه‌هــا بـر سینـه و پهلـو و بازویم

بیا بنگر که مسلم پـای تـا سر گشتـه زهرایی

از آن ترسم که چـون‌آیـی نبینم ماه رویت را

ز بس از چشـم گریانـم عطش بگرفته بینایی

اگر چه رنگ خون زیباست بر روی شهید اما

تماشا کن که روی من به خون بخشیده زیبایی

تمـام شب کنـار کوچه‌هـا تنهـا تو را دیدم

خـدا دانـد نکـردم لحظـه‌ای احساس تنهایی

بیـا نامـردی و پستـی اهـل کوفــه را بنگـر

که بهر کشتن یک تن کند شهری صف‌آرایی

سزد «میثم» به یاد کام عطشان و لب خشکم

کند تا جان به تن دارد به اشکِ دیده، سقّایی

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

********

برگرد ای حبیب که کوفه است پر فریب

با یک تَشَر ز خصم گذارد تو را غریب

اینجا کسی به فکر تو و زینبِ تو نیست

گیسو شود سپید و محاسن شود خضیب

دیروز یکصدا همگی از تو دم زدند

امروز یک سراغ نگیرند از حبیب

راحت ز عهد و بیعت خود دست می کشند

گفتارشان عجیب و رفتارشان عجیب

تکذیب می کنند علی را به راحتی

با واژه های ناب وَ اَلفاظ دلفریب

بازار گرم نیزه فروشان دهد پیام

شش ماهه هم ، نمانَد از این وضع بی نصیب

زنهایشان سفارش سوغات می دهند

مردانشان به غارت خلخال بی رقیب

با دختران بگو که نبندند،زینتی

اینجا امان ، گمان نکند دختر نجیب

اینجا سخن ز حفظ حجاب و عفاف نیست

اطرافشان پر است ز چشمان نا نجیب

دعوت به جای سفره به گودال می کنند

حِس می کنم ز مقتل خود بوی عطر سیب

از روی بام دارالاماره دهم سلام

یاد تو یابن فاطمه از دل بَرَد شکیب

گفتم بیا به کوفه ، میا کوفه یا حسین

کُشته به دِشنه می شوی و تشنه عنقریب

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

حضرت مسلم بن عقیل(ع)

*********

اینجا رسیده‌ام که مرا مبتلا کنی

بر حال و روز نائب خود چشم وا کنی

ای دلبر غریب مبادا که لحظه‌ای

بر وعده‌های کوفی‌شان اعتنا کنی

این کوچه‌گردی عاقبتش درد سیلی است

باید به رنج فاطمه‌ام مبتلا کنی

سنگم اگر زنند دل از تو نمی‌کنم

تا که ز لطف گوشه‌ی چشمی به ما کنی

عید است ای حبیب، چه زیبا شود اگر

قربانی مِنای خودت را دعا کنی

اینجا که بار مرکب‌شان تیر و نیزه است

بهتر که فکر حنجر مه‌پاره‌ها کنی

برگرد جان خواهرت آقا که دیر نیست

با خنده‌های "حرمله و شمر" تا کنی

تا فرصت است زیور آلاله‌ها درآر

حاشا که دست دختر خود را رها کنی

ای کاش بهر دفن تن مُثله‌مُثله‌ات

جای کفن تو فکر کمی بوریا کنی

خوب است از اضافی پیراهنی که هست

معجر برای دخترکان دست و پا کنی

آبی رسان برای لب شیرخواره ات

حالا که روی جانب کرب و بلا کنی

از روی نیزه هم به سر ما محل بده

دور از بزرگی است که ترک وفا کنی!