اشعار مذهبی گلهای  فاطمه(س)

اشعار مذهبی گلهای فاطمه(س)

جمع آوری اشعارمذهبی توسط ذاکراهل بیت(ع)کربلایی وحیدشریفی
اشعار مذهبی گلهای  فاطمه(س)

اشعار مذهبی گلهای فاطمه(س)

جمع آوری اشعارمذهبی توسط ذاکراهل بیت(ع)کربلایی وحیدشریفی

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


طفلان حرم بعد تو ماتم زده بودند

خواب همه را بعد تو برهم زده بودند

با حال پریشان و دل شعله ور از آه

آتش به دل عالم و آدم زده بودند

در خیمه فقط حرف عمو بود و عمو بود

آه از تو فقط از تو فقط دم زده بودند

بعد از تو چه سخت است بخواهم بنویسم

بر صورتشان سیلی محکم زده بودند

آن روز غم انگیزترین روز جهان شد

آن روز ملائک همگی غم زده بودند

نام تو پس از نام حسین بن علی بود

بر سر در هر خیمه دو پرچم زده بودند

انگار علی بود نه انگار تو بودی

سقای حرم میر و علمدار تو بودی

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


لب تشنه رفته آب به اینجا بیاورد

یک مشک از فرات تماشا بیاورد

ای نخلهای حوصله طاقت بیاورید

عباس رفته است که دریا بیاورد

با آب از لبان عطشناک غنچه گفت

شاید فرات را به تقلا بیاورد

عمه چقدر دیر…چه شد پس عمویمان؟

عمه چقدر صبر کنم  تا بیاورد؟

ترسم که هیچوقت نیاید امیر عشق

خورشید سر به دامن صحرا بیاورد

ای باغبان مرثیه وقتی تو نیستی

داغ عطش چه بر سر گلها بیاورد

پاشیده ام نگاه به آنسوی نخلها

تا نکهتی از آن گل زیبا بیاورد

عباس دیر کرده مبادا که رفته است

اشک فرشتگان خدا را بیاورد

دیگر عطش نه…آب نمیخواهم عمه جان

عمه بگو …بگو کسی اورا بیاورد

اصغر صبور باش ومسوزان دل مرا

رفته عمو برای تو دریا بیاورد

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


در بین این شب ها شب تو فرق دارد

چون بین ما اصلا تب تو فرق دارد

از پرچمی که روی دوشت فخر میکرد

معلوم شد که منصب تو فرق دارد

مثل علی مرد خدا مرد دعایی

در سجده یارب یارب تو فرق دارد

عباسیون را به بصیرت می شناسند

آقا اصول مکتب تو فرق دارد

تو پیر عشقی میر عشاق الحسینی

با کل عالم مذهب تو فرق دارد

با دست دادن عشق را اثبات کردی

طرز بیان مطلب تو فرق دارد

وقتی که زانو میزنی در پای محمل

یعنی رکاب زینب تو فرق دارد

در دست هایت آب بود اما نخوردی

از تشنگی زخم لب تو فرق دارد

وقتی به تو آقا به نفسی انت را گفت

در آسمان جبرئیل فورا مرحبا گفت

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


تا بین میدان ساقی میخانه افتاد

یادِ سه ساله دختر، آن حنانه افتاد

چشمان خود را نذر مشک آب خود کرد

سقا به فکر دادنِ بیعانه افتاد

لاحول...های خواهرش هم بی اثر شد

صد چشمِ بد بر قامت شاهانه افتاد

بال یمینش را زدند و درپی آن

دست چپش هم بعد، بی صبرانه افتاد

بر مشک تیری آمد و آهی کشید و...

یاد رباب و اصغرِ دردانه افتاد

تیری به سینه خورد و داغِ او دوتا شد

انگار یاد میخ درب خانه افتاد

ترسویِ رذلی با عمود خود رسیده

حالا که دست حضرتش از شانه افتاد

ابِن طفیل پست تنها گیرش آورد

بر جان او با نیزه بی رحمانه افتاد

آخر چگونه از روی زین بر زمین خورد؟!

وقتی بدون بال و پر پروانه افتاد

شاید همینکه بوی زهرا سویش آمد

با صورتش محض ادب رندانه افتاد

سیراب از سرچشمه ی علم علی بود

کوه بصیرت...عالم فرزانه... افتاد

تا آخرین دم ساقی ما یاعلی گفت

والله، مثل مرتضی مردانه افتاد

دیگر علمداری به دور خیمه ها نیست

غارت به فکر دشمن بیگانه افتاد

ای کاش روی نیزه این ها را نبیند

صد چشم بد بر عمه بی شرمانه افتاد

یا اینکه دنبال سه ساله می دویدند

دنبال او کردند و آن ریحانه افتاد

حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع)-شهادت


برادری به زمین بود و بال و پَر میزد

برادری به سرش بود و هِی به سر میزد

برادری به زمین از لبش جگر می ریخت

برادری به سرش داد از جگر میزد

چقدر چین و چروک است رویِ این صورت

کنار هلهله ها دست بر کمر میزد

دو دست در بغل و یادِ مادرش می کرد

دوباره حرف در و چوبِ شعله ور می زد

رشید بودنِ او کار دست زینب داد

گره به معجرِ طفلانِ بی خبر میزد

کشید تیر به زانو و چشمهایش ریخت

سه شعبه زخم خودش را عمیق تر میزد

کمی ز ساقه یِ هر تیر از دو سو پیداست

کسی که بغض علی داشت تا به پَر میزد

برای خاطر هشتاد و چهار خانم بود

اگر حسین نشسته به روی سر میزد