-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 01:03
ورود کاروان به کربلا ********* او تا رسید گریۀ دنیا شروع شد سینه زنی عالم بالا شروع شد این حس مادرانه که دست خودش نبود دلشوره های زینب کبری شروع شد وقت مرور خاطره های گذشته شد اشک حرم میانۀ صحرا شروع شد ذکر حدیث پیرهن سرخ کودکی حرف از لباس یوسف زهرا شروع شد وقتی لباس حنجر او را خراش داد صحبت ز طشت و حضرت یحیی شروع شد...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 01:01
ورود کاروان به کربلا ********* افتاده راه قافله ی آبشارها بر سرزمین فاصله ها، شوره زارها افتاده راهشان به زمینی که سالها مانده است تشنه بر قدم چشمه سارها باید که فیض آب نصیب زمین شود تاشاخه های خشک بگیرند بارها دستان مستجاب همین خانواده را این خاک دیده است نه یک بار، بارها این خاک دیده است که دارا شدند از دریای فیضشان...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 01:00
ورود کاروان به کربلا ******** اینجا کجاست برادر من؟ زودتر بگو ای یادگــار مــادر من، زودتـر بگـو این دلهره که در دل زینب فتاده چیست؟ بنگـر به حـال مضطر من، زودتر بگو منت گـذار و خیمه در این بـادیه مزن تاج سـرم ، صنـوبر من زودتـر بگو احساس می کنم که زمان جدایی است اینگونه نیست دلبر من ؟ زودتر بگو تعبیر خواب کودکی ام...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 00:57
ورود کاروان به کربلا ********* دشت غم ، دشت عطش ، دشت بلایی کربلا سینه سوز و جانگداز و غم فزایی کربلا جمعی از خوبان عالم را هدایت بر سر است باز کن در دل برای عشق جایی کربلا زود باشد کاروان در کوی تو منزل کند میزبان حضرت خون خدایی کربلا خیمه های عاشقان بر پا شود در خاک تو تو به حج عشق تصویر منایی کربلا تو غریبه نیستی...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 00:56
ورود کاروان به کربلا ******** تا که فرمود همین جاست و اتراق کنید خواهری در دل خود بیرق غم را کوبید سر یک قافله پایین که علمدار آمد به زمین زد ستونهای حرم را کوبید خواست خاتون دو عالم که قدم رنجه کند در بر ناقه علمدار علم را کوبید زانویش باز رکاب قدم خانم شد تا که بر شه پر جبریل قدم را کوبید خواست از معجزۀ چادر او...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 00:55
ورود کاروان به کربلا ********* بند بندم همه چون برگ خزان می لرزد کیست اینجا که دلم درد کشان می لرزد بین این دشت پر از خار چو طفلان حرم بیشتر قلبم از این لشگریان می لرزد بار مگشا و مزن خیمه بدین جا که زمین زیر سنگی شمشیر زنان می لرزد خواهرت در غم این خاک چنین می سوزد مادرت از غم این سوز چنان می لرزد بس که بر چشم علمدار...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 00:54
ورود کاروان به کربلا ********* گلهای اهل بیت به گلزار می رسند موعودیان به موعد دیدار می رسند اینجا زمان وصل چه نزدیک حس شود دلدادگان وصل به دلدار می رسند این حاجیان که نیمه شب از کعبه آمدند آخر همه به کوچه و بازار می رسند این کاروان به قافله سالاریِ حسین دارند با امیر و علمدار می رسند گاهی دم از شریعه و گودال می زنند...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 00:53
ورود کاروان به کربلا ********* سایه ات تا روز محشر بر سر من مستدام.. بهجة قلبی علیک دائما منی السلام.. قرص قرص است از کنارت بودنم دیگر دلم.. تکیه گاه شانه های خسته ام در هر مقام.. پابه پایت آمدم یک عمر همدل همنفس پابه پایت آمدم هرجاکه رفتی گام گام باتو این پنجاه سال احساس عزت داشتم.. با تو در محمل نشستم در کمال احترام...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 00:52
ورود کاروان به کربلا ********* یک قافله دل آمد از راه که زینت باغ بهشت است یک قافله که فرش راهش بال و پر حور و فرشته است پیچیده عطر و بوی اسپند این کار ، کار جبرئیل است این جا بساط عشق برپاست این جا دیار جبرئیل است این کاروان آورده با خود یک کهکشان خورشید با ماه دنیا به چشم خود ندیده مانند این ها را به والله کوری چشم...
-
حضرت مسلم(ع)-شهادت
دوشنبه 20 مهر 1394 00:47
حضرت مسلم(ع)-شهادت ********* در کوچه ها پیچید بوی آشنایش بوی غریبی نگاه رد پایش در کوچه ای که جبرئیل عرش پیما می آمد از آنجا صدای بالهایش وقتی اذان می داد در محراب کوفه بوی ولایت پخش می شد با صدایش در پیشواز غربت خود اشک می ریخت از آسمان چشم های با خدایش در مغرب این کوچه های ناهماهنگ دیگر نمی بیند کسی را تا عشایش بر...
-
حضرت مسلم(ع)-شهادت
دوشنبه 20 مهر 1394 00:45
حضرت مسلم(ع)-شهادت ********* پیشانی او وقف سنگ کوچه ها بود اوّل ذبیح مقتل کرب و بلا بود از پشت بام کوفیان بی مروّت تنها نصیبش آتش و سنگ جفا بود خون از لبش می ریخت روی خاک کوچه دستان او حاکی ز درد مرتضی بود یک تن حریف گلّه ای نامرد کوفه امّا دلش با کاروان کربلا بود با نائب خاص امام عصر یارب رفتار بدتر از یهود آیا روا...
-
حضرت مسلم(ع)-شهادت
دوشنبه 20 مهر 1394 00:44
حضرت مسلم(ع)-شهادت ********* قهرمان عشق در چاه بلا افتاده است کار مسلم وای دست اشقیا افتاده است اشک جاری بر رخش شرح غمی پنهان دهد گوشۀ غربت به یاد کربلا افتاده است باغ شد مرداب و گل ها نیزه و شمشیر شد قاصد کرب و بلایی از نوا افتاده است سر، سر پیمان گذارش روی دار افتاده است دل سر و...
-
حضرت مسلم(ع)-شهادت
دوشنبه 20 مهر 1394 00:43
حضرت مسلم(ع)-شهادت ********* شک و تردیدشان یقینی بود آسمانهایشان زمینی بود همه دنبال وعدۀ گندم شهر مشغول خوشه چینی بود کوچه ها خالی از وفای به تو ! خانه ها گرم شب نشینی بود خودشان را نشان نمی دادند پشت هر سایه ای کمینی بود دست غفلت همیشه در دستِ زندگی های اینچنینی بود همه فتوا به خویش می دادند هر کسی مجتهد به دینی بود...
-
حضرت مسلم(ع)-شهادت
دوشنبه 20 مهر 1394 00:41
حضرت مسلم(ع)-شهادت ********* در کوچه گرفتند اگر دور و برش را چیدند اگر زخم ترین بال و پرش را این ارث علی دوست ترین های قبیله ست جا داشت در این شهر ببیند اثرش را محراب همین پیر زن کوفه چه خوب است تا اینکه به پایان برساند سحرش را این بار به جای گره یِ سبز نگاهش می بست سر نافله بار سفرش را این کوفه نشینان که گهی بام...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:40
حضرت مسلم بن عقیل(ع) ******** "همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی" فاصله است و بیقرارم که نیامدی کنارم چه کنم صبا رساند به من از تو عطر و بویی به لب شکسته ی من سخنی به جای مانده تو میا عزیز زهرا به دیار ننگ جویی به دیار بی وفایی چه کنم اگر بیایی به خدا قسم نداری تو به...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:37
حضرت مسلم بن عقیل(ع) ********* من مث نامه ی سربسته شدم مثل یک دل، دل بشکسته شدم در زدم تو خونشون رام ندادن انقدر قدم زدم خسته شدم *** بالای بام می زنم صدات حسین کاش باشم منم تو کربلات حسین دو تا قربونی آوردم با خودم بچه هام فدای بچه هات حسین *** عوض حنجر تو من چی بدم نذر انگشتر تو من چی بدم اگه بچه هاتو بازار بیارن...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:36
حضرت مسلم بن عقیل(ع ) ********* گر کنند آویزه ی دارم حسین کی ز عشقت دست بردارم حسین دست از دامان پر عشقت دمی برندارم گرچه بر دارم حسین جرم من تنها همین باشد شها شور عشقت را گرفتارم حسین هر چه سنگ آید ز بام کوفیان من به جان و دل خریدارم حسین دیدن روی تو ای وجه خدا آرزوی این دل زارم حسین هر طرف را بنگرم بینم تو را بسکه...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:35
حضرت مسلم بن عقیل(ع ( ********* شکسته پر شده آقا دگر کبوتر تو به غیر سایه ی غم نیست یاور تو شب است کوچه به کوچه غریب می گریم که رفت آبروی من به پیش مادر تو اگر که زنده بمانم ز شرم می میرم بایستم به چه رویی بگو برابر تو اگر خبر نرسد که نیا به کوفه حسین خدا کند خبر من رسد به محضر تو خدا کند که بیاید بلا فقط سرمن مباد کم...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:33
حضرت مسلم بن عقیل(ع ( ********* روی تو را به چشم دل، از سر دار دیده ام جانب مکه پر زند جان به لب رسیده ام حرمت جان شکسته ام در دل خون نشسته ام تا که به دست بسته ام نار غمت کشیده ام دیده به شعله دوختم لحظه به لحظه سوختم هستی خود فروختم عشق تو را خریده ام تن به فضا سپرده ام منّت تیغ برده ام بلکه تو خنده ای کنی پای سر...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:32
حضرت مسلم بن عقیل(ع ( ********* زدرد غربت تو شهر،غرق آهم شد نگاه گرمِ تو از دور در نگاهم شد همین که نام تو بردم شکست دندانم سلام دادم و تنها همین گناهم شد چه زود مردم کوفه عمارتم دادند بلند مرتبه قصری که قتلگاهم شد وفای امت کوفی نماز مغرب بود عشا نیامده این قوم سد راهم شد فریب مردم پیمان شکن نباید خورد میا که بیعت...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:31
حضرت مسلم بن عقیل(ع ( ******** ز راه آمده از خانه یِ خدا برگرد اگر خودم به تو گفتم بیا٬ نیا برگرد تو را به حیدر کرار بگذر از کوفه برای خاطر خیرالنساء بیا برگرد برای قامت اکبر٬ دو تا عبا بردار که جا نمیشود این تن به یک عبا برگرد خدا به خیر کُند شمر چکمه پوشیده در انتظار تو اِستاده بی حیا برگرد یزید ٬ به دستش گرفته چوب...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:29
حضرت مسلم بن عقیل(ع) ********* یادش بخیر عطر خوشِ باغ سیب ها یادش بخیر شهرِ رسولِ نجیب ها دلتنگِ چشمهایِ قشنگِ توأم حسین بستم دخیلِ اشک به أمن یُجیب ها کمتر کسی دلش ز غمت شور می زند در کوفه اندک اند شبیه حبیب ها فتوا به قتل و غارتِ آل نبی دهند بالای منبر پدر تو ، خطیب ها مثل علی محاسنم از خون خضاب شد در کوفه شُهره ایم...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:27
حضرت مسلم بن عقیل(ع ( ********* شانههای زخمیاش را هیچکس باور نداشت بار غربت را کسی از روی دوشش بر نداشت در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسی عابر دلخسته جز تنهائیش یاور نداشت بامهای خانههای مردم بیعتفروش وقت استقبال از او جز سنگ و خاکستر نداشت میچکید از مشکهاشان جرعهجرعه تشنگی نخلهاشان میوهای جز نیزه و خنجر...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:25
حضرت مسلم بن عقیل(ع) ******** کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین قسمتم سنگ جفا گشته میا کوفه حسین کوفه ای که پدرت حاکم آن بود قدیم عاری شرم و حیا گشته میا کوفه حسین آنهمه وعده وعیدی که به ما میدادند به روی آب بنا گشته میا کوفه حسین بی کسی دربه دری با دو پسر نیمه ی شب به خدا قسمت ما گشته میا کوفه حسین نگران گلوی طفل...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:24
حضرت مسلم بن عقیل(ع) ******* فدای نازنین مهمانِ کوفه که شد رنجور و سرگردانِ کوفه بمیرم آن سفیری را که می سوخت زِ بیعتهای بی بنیانِ کوفه دعا می کرد مولایش نیاید دراین اوضاعِ بی سامانِ کوفه دعا می کرد و می گفتا: اماما ! به یادم آمد آن دورانِ کوفه أمیرالمؤمنین آمد به یادم که رفت و رفت با او جانِ کوفه دگر مَردی پس ازمولا...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:23
حضرت مسلم بن عقیل(ع) ******** جار و جنجالی عذاب آور به گوشم می رسد نعره ی مستانه ی لشکر به گوشم می رسد هر دقیقه کوفه از این رو به آن رو می شود تا صدای سکّه های زر به گوشم می رسد این جماعت کینه دارند از عمو جانم علی ناسزاها از سر منبر به گوشم می رسد از دو ماه پیش که مهمان کوفی ها شدم ضربه های پُتک آهنگر به گوشم می رسد...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:22
حضرت مسلم بن عقیل(ع) ******** پیک مجروح تو شرمنده ات آقا شده است یار آواره ات ای یار چه تنها شده است عرق شرم منو اشک دو چشمان من است اگر این شهر شبیه شب دریا شده است تا که خاکی نشده معجر زینب برگرد که برای حرمت کوفه محیا شده است کوچه هایش چقدر مثل مدینه تنگ است وای هر کوچه پر از روضه ی زهرا شده است خبرت امده و دست به...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:21
حضرت مسلم بن عقیل(ع) ********** گر کنند آویزه ی دارم حسین کی ز عشقت دست بردارم حسین دست از دامان پر عشقت دمی برندارم گرچه بر دارم حسین جرم من تنها همین باشد شها شور عشقت را گرفتارم حسین هر چه سنگ آید ز بام کوفیان من به جان و دل خریدارم حسین دیدن روی تو ای وجه خدا آرزوی این دل زارم حسین هر طرف را بنگرم بینم تو را بسکه...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:18
حضرت مسلم بن عقیل(ع) ********* دهانم خشک و جسمم غرق خون و دیده دریایی عجـب کـردند اهـل کوفـه از مهمان پذیرایی همانهایی که در این شهر گرداندند رو از من فـراز بامهــا در چشمشـان گشتـم تمـاشایی سـرم را بـرد قاتـل هدیـه از بهــر عبیــدالله تنـم در کوچههــا گردیـده گـرم راهپیمایـی به جسم تا که ممکن بود آمد زخم روی زخم...
-
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
دوشنبه 20 مهر 1394 00:14
حضرت مسلم بن عقیل(ع) ******** برگرد ای حبیب که کوفه است پر فریب با یک تَشَر ز خصم گذارد تو را غریب اینجا کسی به فکر تو و زینبِ تو نیست گیسو شود سپید و محاسن شود خضیب دیروز یکصدا همگی از تو دم زدند امروز یک سراغ نگیرند از حبیب راحت ز عهد و بیعت خود دست می کشند گفتارشان عجیب و رفتارشان عجیب تکذیب می کنند علی را به راحتی...