-
طفلان حضرت زینب(س)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:19
طفلان حضرت زینب(س) لشکر کوفه به میدان دو برادر می دید کربلا بار دگر عرصه ی محشر می دید وقت تکبیر شد و گفت که ما شاالله پسر فاطمه رزم دو دلاور می دید بین میدان بلا رزم نمایان کردند رزمشان کاش که می شد خود مادر می دید عاقبت هر دو نفر را به دم تیغ زدند بدنی داشت به خود زخم مکرر می دید بی هوا نیزه تنی را به زمین دوخت و...
-
طفلان زینب حضرت(س)
شنبه 25 مهر 1394 03:01
طفلان زینب حضرت(س) ******** تن من را به هوای تو شدن ریخته اند علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند جلوه واحده را بین دو تن ریخته اند این حسینی است که در غالب من ریخته اند ما دو تا آینه رو به روی یکدگریم محو خویشیم اگر محو روی یکدگریم ای به قربان تو و پیکر تو پیکرها ای به قربان موی خاکی تو معجرها امر کن تا که بیفتند به...
-
طفلان حضرت زینب(س)
شنبه 25 مهر 1394 03:00
طفلان حضرت زینب(س) ********* غم جدایی تو کرده قصد جان مرا غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته ام عجین به داغ نوشتند داستان مرا چه رورگار غریبی که باز در صدد است بگیرد از من دلخون برادران مرا زغربتت رمق راه رفتن از من رفت اناالغریب تو لرزانده زانوان مرا برای تحفه ی این مور هم سلیمان باش کرم...
-
طفلان حضرت زینب(س)
شنبه 25 مهر 1394 02:58
طفلان حضرت زینب(س) ********* ما غنچه های نورس گلزار زینبیم ما تحفه های او به تو دلدار زینبیم گل هدیه می کنند به هم ، عاشقان پاک ما هم دو گل ز پهنه ی گلزار زینبیم ما حاصل نماز شب آن مطهره ما هر دو نور دیده ی بیدار زینبیم ما پای روضه های پر اشکش نشسته ایم دل سوخته ز آه شرربار زینبیم شیر محبت تو از او نوش کرده ایم پرورده...
-
طفلان حضرت زینب(س)
شنبه 25 مهر 1394 02:56
طفلان حضرت زینب(س) ********* زینبم ، عقل ، پریشان من است عشق ، سر گشته و حیران من است رو کنم برگه ی دیگر در عشق وقت جانبازی طفلان من است روز عشق است کنون این دو غزل بهترین گفته ی دیوان من است دو غزاله به منای تو حسین در ره عشق تو قربان من است دو ثمر یا دو پسر یا دو قمر شاهد یکدلی جان من است یکدلم با تو که داغ دو گلت...
-
طفلان حضرت زینب(س)
شنبه 25 مهر 1394 02:55
طفلان حضرت زینب(س) ********* در حرم ماندم که مهمانم شوی تحفه آوردم سلیمانم شوی گسترم از چادر خود سفره ای تا میان خیمه مهمانم شوی عشق آموز محبت زینبم هدیه ای دارم که حیرانم شوند غربت بی انتهایی وای اگر شعله بخش قلب سوزانم شوی دوست دارم بهره مند عطر گل از شقایق های بستانم شوی گلشنی پروردم از اشکم ، خوشم مالک کل گلستانم...
-
طفلان حضرت زینب(س)
شنبه 25 مهر 1394 02:53
طفلان حضرت زینب(س) ********* الا اى آسمان عشق بنگر اختر خود را بلا گردان اصغر کن دو طفل خواهر خود را بیا و بر مگردان این کفن پوشان زینب را که نزد فاطمه بالا بگیرد او سر خود را تو هر جا رفتى و زینب کنارت بود و ما بودیم ب دنبالت بِبَر بر نى سر دو یاور خود را بدان غیرت ز حیدر ، رزم از عباس تو داریم نظر کن رزم شاگردان میر...
-
طفلان حضرت زینب(س)
شنبه 25 مهر 1394 02:52
طفلان حضرت زینب(س) ********* آخر خودت بگو چقدر ربنا کنم؟ باچشمهای خیس خدا یا خدا کنم؟ وقتی که بی کسی به سراغ تو آمده در خیمه ام نشینم و دائم دعا کنم درد غریبی تو به جانم شرر زده این درد را بگو که چگونه دوا کنم؟ پنجاه سال از تو خجالت کشیده ام وقتش رسیده دین خودم را ادا کنم خواهر بلاکش غم و درد برادر است باید برای تو...
-
طفلان حضرت زینب(س)
شنبه 25 مهر 1394 02:51
طفلان حضرت زینب(س ( *********** صف کشیده می رسد آن حیدر زهرا نشان تا دهد آداب سر هدیه نمودن را نشان در دوستش حاصل عمرش دو رعنا نوجوان در پی اش الله اکبر گو همه هفت آسمان وه بنازم بر امیر عشق و این سرلشگرش تا به خرگاه سپه سالار عاشورا رسید قامت رعنای دلبر پیش پایش قد کشید از نفیر عصمت الهی به روح دل دمید رشته ی هرچه...
-
طفلان حضرت زینب(س)
شنبه 25 مهر 1394 02:49
طفلان حضرت زینب(س ( ******** هر چه از روز واقعه می رفت دل عاشق به شور می افتاد داشت کم کم غروب می آمد داشت از عشق دور می افتاد یک به یک جمع عاشقان را دید که چـگونه پی لقــا رفتنـد مثـل پروانـه ها، پرسـتوها بهر دیــدار با خـــدا رفتند با خودش زیر لب سخن می گفت : خیمه ها خالی از دلاورهاست نوبتـی هـم اگر حســـاب کند نوبت...
-
طفلان حضرت زینب(س)
شنبه 25 مهر 1394 02:46
طفلان حضرت زینب(س) ********* شکوهِ عاطفه را بینِ معجرش می برد دعایِ قافله ای در پیِ سرش می برد به سمتِ قبله گرفته قنوتی از حاجت در آرزویِ اجابت به مَحضَرش می برد غزل غزل و تَصَدَّق عَلَیَّ می خواند و به شوقِ آتش و پروانگی پرش می برد در اوجِ مادریش هاجری دو اسماعیل برایِ فِدیه شدن پایِ دلبرش می برد دو ماه پارۀ خیمه، دو...
-
طفلان حضرت زینب(س)
شنبه 25 مهر 1394 02:45
طفلان حضرت زینب(س) ********* بعد از علی اکبر عوض شد کربلایت حتی عوض شد ناله هایت گریه هایت غیر از زمانی که رقیه پیشت آمد کمتر شنید اهل حرم حتی صدایت دیدی سکوت تو حرم را زیر و رو کرد دایی مگر مُردند خواهر زاده هایت اصلا خدا ما را برایت آفریده تا که کند ما را فدایت خاک پایت مادر درون خیمۀ خود بغض کرده می ترسد اینکه رد...
-
حضرت رقیه(س)-شهادت
دوشنبه 20 مهر 1394 01:40
حضرت رقیه(س)-شهادت ********** به خواب دیدهام امشب قرار میآید خزان عمر مرا هم بهار میآید شنیدهام به تلافیِ بوسهی گودال برای دلخوشیام بیقرار میآید بیا بساط پذیراییام همه جور است همیشه شَه به سراغ ندار میآید اگرچه یکیک انگشتها ز کار افتاد برای شانهزدن که به کار میآید چنان ز ترس زمین خوردهام که در گوشم هنوز...
-
حضرت رقیه(س)-شهادت
دوشنبه 20 مهر 1394 01:39
حضرت رقیه(س)-شهادت ********** سر آمد شام غم هایم، مه عیدم کجا بودی شب آرامش من، صبح امیدم کجا بودی سفر اینقدر طولانی؟ نگفتی دختری داری نمی دانی چقدر از عمه پرسیدم کجا بودی مغیلان چیست میدانی؟ فقط این را بگو بابا ز پایم دانه دانه خار میچیدم کجا بودی نه لالایی نمی خواهم دگر، اما در این مدت که من از درد یک شب هم نخوابیدم...
-
حضرت رقیه(س)-شهادت
دوشنبه 20 مهر 1394 01:38
حضرت رقیه(س)-شهادت ************ نام تو هر قدر آمد بر زبانم بیشتر می شدند انگار کم کم دشمنانم بیشتر دشمنانی که یکی شمر و یکی شان حرمله است دشمنانی که شدند از دوستانم بیشتر بی تو ماندن توی این دنیا عذابم می دهد بی تو در دنیا نمی خواهم بمانم بیشتر دردسر هایم برای قافله اندک نبود از همه شرمنده ام، از عمه جانم بیشتر در...
-
حضرت رقیه(س)-شهادت
دوشنبه 20 مهر 1394 01:37
حضرت رقیه(س)-شهادت ******** اومدم برا لبت دعا کنم تو خرابه ها خدا خدا کنم نوهی فاطمه هستم اومدم روزگار یزید و سیا کنم *** اومدم کار ثواب کنم برم نقششو نقش برآب کنم برم با همین دستای بستم اومدم روسرش کاخ و خراب کنم برم *** اومدم قدّ کمونم حرف می زد از دل غرق به خونم حرف میزد گلهی یزید و به عموم بکن خیلی بد با عمّه...
-
حضرت رقیه(س)-شهادت
دوشنبه 20 مهر 1394 01:35
حضرت رقیه(س)-شهادت ********* ویراننشین شدم که تماشا کنی مرا مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا گفتم میآیی و به سرم دست میکشی اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا آن شب که گم شدم وسط نیزهدارها میخواستم فقط که تو پیدا کنی مرا از آن لبی که دور و برش خیزرانی است یک بوسهام بده که سر و پا کنی مرا با حال و روز صورت تغییر کردهات...
-
حضرت رقیه(س)-شهادت
دوشنبه 20 مهر 1394 01:33
حضرت رقیه(س)-شهادت ********* من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام از یتیمی خسته ام از زندگی سرخورده ام دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود زهر دوری تو را با دیده تر خورده ام دست سنگین یک طرف انگشترش هم یک طرف از تمام خواهرانم مشت بدتر خورده ام صحبت از مسمار اینجا نیست اما چکمه هست با همین پهلو چنان زهرای بر در خورده...
-
حضرت رقیه(س)-شهادت
دوشنبه 20 مهر 1394 01:32
حضرت رقیه(س)-شهادت ********* پس از تو کار من و دل فغان و شیون شد هرآنچه غُصه جهان داشت قسمت من شد خوش آمدی گل صدبرگ گلشن زهرا زیُمن آمدن تو خرابه گلشن شد نفس شمرده زدم تا رسد شب وصلت اگرچه سخت برایم نفس کشیدن شد به چهـرۀ گُل تو گـر نشسته شبنم اشک به شوق دیدن تو چهره ام مزّین شد مرنج گر نشدم با خبر ز آمدنت "چراغ...
-
حضرت رقیه(س)-شهادت
دوشنبه 20 مهر 1394 01:31
حضرت رقیه(س)-شهادت ********* عاقبت سایه بالای سرم می آید پدر خوبتر از خوبترم می آید مثل یک شاخه خشکم که شکستند مرا پدر از را ه رسد برگ و برم می آید بی عصا روی زمین میکشم این پیکر را به امیدی که ز ره بال و پرم می آید باز هم میل تماشای فلک را دارم با پدر نیز علمدار حرم می آید نیست آهی به بساطم بخرم پارچه ای پدرم گفته که...
-
حضرت رقیه(س)-شهادت
دوشنبه 20 مهر 1394 01:30
حضرت رقیه(س)-شهادت ********* ای از سـفر برگشـته بابا ، پیکرت کو ؟ سـیمرغ قاف عاشـقی بال و پرت کو ؟ بـر روی شــاخ نیـزه ها گل کرده بودی حـالا که پـائین آمدی برگ و برت کو ؟ از من نمی پرسی چه شد این چند روزه ؟ از من نمی پرسی نشـاط دخترت کو ؟ آوای قـــرآن خـواندنت لالای ام بود قربان قرآن خواندن تو ، حنجرت کو ؟ لب های من...
-
حضرت رقیه(س)-شهادت
دوشنبه 20 مهر 1394 01:28
حضرت رقیه(س)-شهادت ******** نفس در سینه از آهم شرر شد تمام قوت من، خون جگر شد چه ایامی که از شب، تیرهتر بود چه شبهایی، که با هجرت سحر شد چه سود از گریه، هر چه گریه کردم شرار دل، ز اشکم بیشتر شد تن صد پارهات در کربلا ماند سرت بر نیزه با من، همسفر شد خمیدم، در سنین خردسالی به طفلی، قسمتم، داغ پدر شد لب من از عطش،...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 01:23
ورود کاروان به کربلا ********* الا! یاران من! میعادگاه داور است، این جا بدن ها غرق خون، سرها جدا از پیکر است، این جا مَلَک! قرآن بخوان در خاکِ روح انگیز این وادی که هفتاد و دو گل از باغ عترت، پرپر است، این جا نیازی نیست گل ریزد، کسی در مقدم مهمان که صحرا لاله گون از خونِ فرقِ اکبر است، این جا مگر نه در نماز عشق می...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 01:21
ورود کاروان به کربلا ****** لشکری می رسد از راه خدا رحم کند بد دهن، بد دل و بد خواه خدا رحم کند از همان دور صدای بدشان می آید ناسزا و بد و بیراه خدا رحم کند یک طرف چند هزار آدم بی رحم کثیف یک طرف غربت یک شاه خدا رحم کند و فَدَیناه بِذبحی که لبانش خشک است تشنه سر می بردَش آه خدا رحم کند حاجی آماده ی قربانی و دَه روز...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 01:19
ورود کاروان به کربلا ********* او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد می رود کوفه… خدا پشت و پناهش باشد شب غربت شد و اشکم شده جاری از نو سوزش قلب من از آتش آهش باشد خواب دیده ست پی قافله اش مرگی را چه قرار است مگر بر سر راهش باشد؟! آه انگار قرار است که در این صحرا تیر و شمشیر پذیرای نگاهش باشد نیزه ها منتظر روی چنان خورشیدش...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 01:18
ورود کاروان به کربلا ********** زمین کربلا این جاست زینب! دیار پر بلا این جاست زینب! تحمل می کنی؟ گویم برایت فراق ما دو تا این جاست زینب! صدایی آشنا آید به گوشم که مادر قبل ما این جاست زینب! چه سرهایی شکسته بین این دشت مسیر انبیا این جاست زینب! برای خواب پنجاه سال پیشت دم تعبیرها این جاست زینب! همان جایی که گفته «امّ...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 01:17
ورود کاروان به کربلا ********* فغان می زد که یا رب خاک این صحرا نبود ای کاش! و آغوشش به روی کاروان ها وا نبود ای کاش! زمین کربلا برخاست بر پا نیزه ها را دید و با خود گفت امروزِ مرا فردا نبود ای کاش! یقین تکلیف طفلان، با عطش این گونه روشن بود فراتی هست این جا پیش رو اما نبود ای کاش! سه شعبه تیر را می دید با خود زیر لب...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 01:16
ورود کاروان به کربلا ********** از کعبـه آمـدید طــواف خــدا کنید اکنـون مقــام در حـرم کربــلا کنید اینجاست آن منای عظیمی که جـای ذبح بایـد هـزار مـرتبه خـود را فـدا کنید مکه، صفـا و کربوبـلا مروۀ شماست باید کـه سعی با سـر از تن جدا کنید زهـرا به فـردفـرد شمـا میکنـد دعا اینک شمـا بـه دختر زهـرا دعا کنید تا خـون...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 01:15
ورود کاروان به کربلا ********** روز مرا مخواه که شام عزا کنی خیمه مزن که خیمه غم را به پا کنی دلشوره های خواهر خود را نگاه کن پیش از دمی که با غم خود آشنا کنی حتی قسم به سایه عباس می خورم تا التماس های مرا هم روا کنی تعبیر شد تمامی کابوس های من من را به قتلگاه کشاندی رها کنی صد بار دیده ام غمت از کودکی به خواب صد بار...
-
ورود کاروان به کربلا
دوشنبه 20 مهر 1394 01:14
ورود کاروان به کربلا ******** زینب چو دید کرب و بلا را دلش گرفت بانویمان به وسعت دنیا دلش گرفت حسی غریب در دل او جا گرفت بود آهی کشید و بعد همانجا دلش گرفت انگار مادر اندکی ناله می کند زینب گریست حضرت زهرا دلش گرفت از ناقه روی دست عمویش پیاده شد هرکودکی که از تب صحرا دلش گرفت با اینکه دور ناقۀ عمه محارمند اما میان...