-
حضرت علی اصغر(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:17
حضرت علی اصغر(ع) چه رازی به میقات خون دیده ای تو که از طفلی احرام پوشیده ای تو توئی آخرین ماه رخشندۀ من که در این شب تار تابیده ای تو به سرخی خون گلوی تو سوگند به طفلی خدا را پرستیده ای تو چه غم گر که گلچین تو را کرد پرپر گل از باغ فیض خدا چیده ای تو ز چشمم چرا چشم خود بر نداری چه در چشمۀ چشم من دیده ای تو ز سوز عطش...
-
حضرت علی اصغر(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:16
حضرت علی اصغر(ع) رزق اشک من اگر خوب مقرّر گردد مژه باید به شما که برسد تر گردد یعنی آنقدر که تا نام ربابت آمد گریه ی نوکرتان چند برابر گردد مادر و خیمه و یک طفل ....و یک سال گذشت منتظر پشت درم تا شب اصغر گردد ظاهرا طفل ولی آنقدری مرد شده که به تیر سه پر حرمله پرپر گردد کاش مردی وسط هلهله مضطر نشود یک قدم سمت حرم ، چند...
-
حضرت علی اصغر(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:15
حضرت علی اصغر(ع) خندیدی و شکستم و عالم خراب شد سهم تمام ثانیهها اضطراب شد تیری رسید و صحبت من ناتمام ماند گفتم که آب؛ تیر برایم جواب شد تیری رسید حنجرت آتش گرفت و بعد از آتش گلوی تو قلبم کباب شد تصویر حلق پارهات ای کودک شهید در چشمهای دخترکی تشنه قاب شد آنجا که موجموج دل آب سنگ شد آنجا که فوجفوج دل سنگ آب شد تیری...
-
حضرت علی اصغر(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:15
حضرت علی اصغر(ع) سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند باید او تن را جدا ؛ سر را جدا پنهان کند گریه ی اصغر ، صدای هلهله ، با تیر خود حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند مشتی از خون علی را ریخت سمت آسمان خواست تا جرم زمین را در هوا پنهان کند با غلاف خنجری ، بابا پسر را دفن کرد کربلا را خواست تا در کربلا پنهان کند گیرم اصلا...
-
حضرت علی اصغر(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:14
حضرت علی اصغر(ع) تا حرمله آمد به میدان با سه شعبه شد آلت قتاله ی گلها سه شعبه از هر برادر یک پسر قربانی اش شد خورده یتیم مجتبی حتی سه شعبه در خیمه ها بر سینه اش میزد سکینه تا بوسه زد بر سینه ی سقا سه شعبه از چشم گریان ربابه خواب را برد تا خواند در گوش علی "لالا" سه شعبه ذبح عظیمش میکند وقتی بیاید سمت گلو با...
-
حضرت علی اصغر(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:13
حضرت علی اصغر(ع) دوباره ولوله در لشگر عدو انداخت کسی که فکر زدن بین گفتگو انداخت همان که دست پدر شیر خواره را می دید چرا نگاه به باریکیِ گلو انداخت؟ نشست و... تیر میان کمان گرفت و کشید نشست تیر و سرش را ز رو به رو انداخت امید بود حرم آرزو به دل نشود میان این همه امید و آرزو انداخت تو را حسین چه ناباورانه می نگرد که...
-
حضرت علی اصغر(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:12
حضرت علی اصغر(ع) می شینه رو خاک خدا خدا میگه گاهی وقتا حرفاشو به ما میگه شبا وقتی یهو از خواب می پره دستاشو تکون میده لالا میگه *** آخه امروز تو کوچه گهواره دید دست مادرای شام شیرخواره دید صبح تا حالا با کسی حرف نزده فکر کنم حرمله رو دوباره دید *** حرمله گلشنمو ازم گرفت گلِ رو دامنمو ازم گرفت من اگه لالا نگم دق مکنیم...
-
حضرت علی اصغر(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:11
حضرت علی اصغر(ع) چه با وقار از آن ازدحام بر می گشت نبرد تن به تنش شد تمام بر می گشت عموی کوچک سادات حاجی عشق است ز طوف صاحب بیت الحرام بر می گشت دو تا حرم که در آغوش یکدگر بودند امامزاده به دوش امام بر می گشت چه می شد اینکه به او قدری آب می دادند که طفلکی به حرم تشنه کام بر می گشت سه شعبه آمد و بخت رباب برگرداند پدر...
-
حضرت علی اصغر(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:08
حضرت علی اصغر(ع) از روی دست های پدر بال و پر گرفت خنـــدید و خنده را ز لبـــان پدر گرفت احسـاس کرد تیر، پـــدر را نشانه کرد با حنجرش برای امامــش سپر گرفت آری بــزرگ زاده بـه بـابـاش می رود یک پر، دو پر، نه مثل پدر بیشتر گرفت شش ماهه بود و بند دل مادرش رباب از طـرز دست و پــا زدن او شـرر گرفت وقتی که غنچه های زیر...
-
حضرت قاسم بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:06
حضرت قاسم بن الحسن(ع) قد کشید و بلند بالا شد تا فلک پر زد و مسیحا شد به همین قدر اکتفا فرمود بند کفش اش نبست و موسی شد آب و آیینه را خبر بکنید رخ داماد عشق زیبا شد دست و پا زد که یعنی این جایم علت این بود زود پیدا شد طفل معصوم گفت تشنه لبم همه جا شرم مال سقا شد نوه ی مرتضی و فاطمه بود زائر مرتضی و زهرا شد صبح پایش...
-
حضرت قاسم بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:05
حضرت قاسم بن الحسن(ع) بس که زخم از چار سو بنشسته بر زخم تنم پیرهن مانند تن، تن گشته چون پیراهنم ای عمو باز آو، بر من یک مبارک باد گو کز حنای سرخ خون گردیده گلگون دامنم گشته ام نقش زمین مگذار پامالم کنند گر چه پرپر گشته ام آخر گل این گلشنم بی زره آورده ام رو جانب میدان عشق تا بدن صد چاک تر گردد به زخم آهنم دوش با من...
-
حضرت قاسم بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:04
حضرت قاسم بن الحسن(ع) از خیمه خرامید قد و قامت قاسم قرص قمر آل حسن حضرت قاسم دل می برد از اهل حرم طلعت قاسم یاد حسن احیا شده از حالت قاسم در چشم خریدار ، عقیق یمن آمد انگار به یاری حسینش ، حسن آمد این قامت رعنا به حرم کرده قیامت تکرارِ حسن آمده با هیبت و عزت پوشیده کفن جای زره بر قد و قامت شاید که بگیرد ز عمو هدیة...
-
حضرت قاسم بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:02
حضرت قاسم بن الحسن(ع) اشکهای حسن از چشم ترت میریزد نالۀ اهل حرم دور و برت میریزد پسرم با رجزت لرزه به میدان افتاد هیبت لشگری از این جگرت میریزد گرچه با باقی عمامه رخت را بستم جذبه حیدری ات از نظرت میریزد از تماشای تو یک دشت به تکبیر افتاذ جلوه ذات خدا از شجرت میریزد حمله ای سوی عدو کردی و سرها میریخت لشگر ابرهه با یک...
-
حضرت قاسم بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:01
حضرت قاسم بن الحسن (ع ( ای گدایان رو کنید امشب که آقا قاسم است تا سحر پیمانه ریز کاسه ی ما قاسم است یادمان باشد اگر روزی بقیع را ساختیم ذکر کاشی های باب المجتبی یا قاسم است از همان روزیکه رزق نوکران تقسیم شد کربلای سینه زنهای حسن با قاسم است این کریمان به نگاه خود گره وامیکنند آنکه عمری درد ما کرده مداوا قاسم است...
-
حضرت قاسم بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:01
حضرت قاسم بن الحسن(ع ) با نقاب بسته هم محشر کند ابروی تو یک حرم دل دلربا سرگشته ی گیسوی تو تا صدای ناله آمد که عمو مردم بیا همچنان باز شکاری تاختم رو سوی تو از سر زین گو چگونه بر زمین افتاده ای جای نیزه از دو سو پیداست بر پهلوی تو از سر مرکب زدم دست عدوی بی حیا تاکه دیدم بین مشتش کاکل گیسوی تو جنگ مغلوبه شده مادر...
-
حضرت قاسم بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 01:00
حضرت قاسم بن الحسن(ع ( آمدم جان عمو درک منای تو کنم خویش را لایق دیدار خدای تو کنم پدرم کرده وصیت که به قربانگاه عشق جان ناقابل خود را به فدای تو کنم مادرم کرده به عشق تو کفن پوش مرا که ز خون سرخ رخ کرببلای تو کنم من که بهتر نِیَم از اکبر گلگون کفَنت اذن جنگم بده تا جلب رضای تو کنم سیزده سال نشستم به اُمیدی که سرم...
-
حضرت قاسم بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:59
حضرت قاسم بن الحسن(ع ) بر من که جلب شد نظرت ای عزیز من زد فکر تازه ای به سرت ای عزیز من رفتی درون خیمه و خوشحال آمدی با دست خطی از پدرت ای عزیز من بر دست و پای من چه قدَر بوسه می زنی گل کرده باز هم هنرت ای عزیز من راضی شدم ... برو ... به خدا می سپارمت دور از بلا شود سفرت ای عزیز من با رفتن تو خنده ی لشکر بلند شد...
-
حضرت قاسم بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:58
حضرت قاسم بن الحسن(ع ) تا نیزهای غریب عنان مرا گرفت پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت میرفت تا که فاش؛ پدر خوانمت عمو ! سُمّ فرس رسید و دهان مرا گرفت گویند بو کشیدن گل؛ مرگ مؤمن است بوی خوش دهان تو جان مرا گرفت من سینه ام دُکان محبّتفروشی است آهنفروش از چه دُکان مرا گرفت دشمن که چشم دیدن ابروی من نداشت سنگی رها نمود و...
-
حضرت قاسم بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:57
حضرت قاسم بن الحسن(ع ( عمو بگو چه کنم تا به من محل بدهی شـبیه اکبـر خـود فـرصت عمل بدهی عمو بگو چه کنم تا دلت به دست آید بـرات رزم بـه شــیر یـل جمل بدهی چه می شود که به شاگرد رزم عباست نظـر کنی و به دســتان او کتل بدهی لب ترک ترکم تشــنه ی محبت توسـت چه می شود ز لبت کامی از عسل بدهی چنان میانه ی این بزم می درخشـم که...
-
حضرت قاسم بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:55
حضرت قاسم بن الحسن(ع) اذنم بده عمو که دلم تنگ اکبر است از غصۀ تو دیدن ، عمو! مرگ بهتر است قاسم به خیمه باشد و تو غصه میخوری؟ آماده ام چرا تو دل از من نمی بری؟ هر لحظه بیشتر قفسم تنگ می شود تو غصه می خوری نفسم تنگ می شود مثل حبیب و عون و وهب ، عابس و زهیر یک ذره کن دعا که شوم عاقبت به خیر خیر است گر زره نشد اندازهء تنم...
-
حضرت عبدالله بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:53
حضرت عبدالله بن الحسن(ع) صبر کن پای گلوی تو ذبیحت باشم صورتم غرقۀ خون شد که شبیهت باشم ذکر الغوث بریده ز لبت می آید سعی کن تشنۀ اذکار صریحت باشم آمدم باز بخندی و بگویی پسرم کشته ومردۀ لبخند ملیحت باشم دست من رفت نشد سینه زنت باشم حیف دم دهم تا دم گودال مسیحت باشم بدنم خوب قلم خورده به سر نیزه و نعل تن پر زخم رسیدم که...
-
حضرت عبدالله بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:52
حضرت عبدالله بن الحسن(ع) طاقت ندارم لحظه ای تنها بمانی من باشم و در حسرت سقا بمانی من عبد تو بودم که عبدالله گشتم نعم الامیری، عالی اعلا بمانی فریاد هل من ناصرت بیچاره ام کرد من مرده ام آقا مگر تنها بمانی؟! قلبم، سرم، دستم همه نذر دو چشمت من می دهم جان در ره تو تا بمانی آقا نبینم در ته گودال باشی ای زینت دوش نبی بالا...
-
حضرت عبدالله بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:50
حضرت عبدالله بن الحسن(ع) پرستوی حریم کبریایم کبوتر بچه ی آل عبایم نمی ترسم اگر بارد به من تیر که من با تیر باران آشنایم انا بن المجتبی ، ابن المصائب بلی مردم یتیم مجتبایم غم بابا ، غم عمه ، غم طشت خدا داند نمی سازد رهایم اگر تیغی به دست آرم ببینند که من نوباوه ی شیر خدایم عمو فرمانده ی عشق است و من هم بسیجی اش به دشت...
-
حضرت عبدالله بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:49
حضرت عبدالله بن الحسن(ع) قصهء هیچ کسی مثل من آغاز نشد هیچ کس مثل من اینگونه سرافراز نشد هیچ عاشق پی معشوق خود اینقدر نرفت هیچ عشقی به نگار اینقَدَر ابراز نشد هیچ کس لحظهء جان دادن و پرپر زدنش با دو دستان پر از عاطفه ات ناز نشد به روی سینه تان تا دم آخر ماندم مقتل هیچ کس این قدر پر از راز نشد با سرِ نیزه مرا از تو...
-
حضرت عبدالله بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:48
حضرت عبدالله بن الحسن(ع) مرد میدان بلا ، بیم ز اعدا نکند عرصه هر چند که شد تنگ ، محابا نکند لشگر غیر اگر طعنه به شورش بزند عاشق دلشده یک ثانیه حاشا نکند آن یتیمی که تو یک عمر بزرگش کردی چه کند لحظه ی غم گر به برت جا نکند بدترین درد در عالم به خدا بی پدری است جز اجل درد مرا هیچ مداوا نکند غیر دستان نوازشگر گرم تو عمو...
-
حضرت عبدالله بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:47
حضرت عبدالله بن الحسن(ع ( سر می نهد تمام فلک زیر پای او دل می برد ز اهل حرم جلوه های او عبدالله است و ایل و تباری کریم داشت با این حساب عالم و آدم گدای او انگار قاب کوچکی از عکس مجتبی هر لحظه می تپد دل زینب برای او او حس نمی کند که یتیم است و خون جگر تا با حسین می گذرد لحظه های او بالاتر از تمامی افلاک می نشست وقتی که...
-
حضرت عبدالله بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:45
حضرت عبدالله بن الحسن(ع ( ماندن پروانه در بین قفس ها مشکل است مأمن موج خروشان گشته تنها ساحل است در مرام عاشقی اول قدم سر دادن است گر چه این تحفه به درگاه عمو ناقابل است وقت جانبازی شده باید که جانبازش شوم غفلت از دلدار کار مردمان کاهل است زادۀ شیر جمل باید که شیدایی کند عمه جان رنجه نشو، این حرفها حرف دل است عمه جان...
-
حضرت عبدالله بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:41
حضرت عبدالله بن الحسن(ع ( اگه شرم از خیرالبشر دارید از محشر کبری خبر دارید دست از سر عموم بردارید این که دارید تشنه می کشید عمومه رهاش کنید مثله کشته حرومه کار عموم با همین زخما تمومه ------- رو زمین غرق خون و بی جونه بدنش زیر زخما پنهونه به خدا که زنده نمی مونه چیکار کنم کاریه تموم زخماش چیکار کنم این نفس ها بی دوومه...
-
حضرت عبدالله بن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:25
حضرت عبدالله بن الحسن(ع ( رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم رسیده موقع آنکه خودی نشان بدهم رها کن عمه مرا تا شجاعت علوی نشان حرمله و خولی و سنان بدهم دلم قرار ندارد در این قفس باید کبوتر دل خود را به آسمان بدهم عمو سپاه حسن می رسد به یاری تو من آمدم که حسن را نشانتان بدهم عمو شلوغی گودال بیش از اندازه است خدا کند بتوانم...
-
عبدالله ابن الحسن(ع)
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:24
عبدالله ابن الحسن(ع) تا که عمامه از سرت افتاد تیر خوردی و پیکرت افتاد یک سه شعبه دوباره حرمله زد تپش قلب اطهرت افتاد ای عمو جان تو رفتی از حال و بر سرم اشک خواهرت افتاد مثل اصغر سرت که بالا رفت نیزه ای زیر حنجرت افتاد نفست را گرفته این نیزه آه آهِ مکررت افتاد صورتت تا به روی خاک آمد فاطمه در برابرت افتاد آمده مادری...